کنوتسن و لودویگسن در حال گذراندن زندگی معمول خود هستند که یک روز رهبر ارکستر سخت تلاش می کند آنها را بیرون بیاندازد. این دو دوست برای یافتن کاپیتان کناتسن، که مطمئن هستند می تواند به آنها کمک کند تا از مخمصه خود خلاص شوند، سفری باورنکردنی را آغاز می کنند...
پروفسور بدجنسی ، پدر آماندا را که دستگاه عظیمی را طراحی کرده است می دزدد تا به وسیله آن دستگاه بر جهان حکومت کند.توسان ، لودویدود ، راسپوتین تلاش می کنند تا پدر آماندا رانجات دهند.
در کودکی، خواهر و برادر ناتنی اکسل و یان به نروژ می روند . آنها در بدو ورود از هم جدا می شوند، اکسل در سمت غرب اسلو، یان در یک خانواده متوسط در سمت شرق. برخلاف برادر کوچکترش، یان سفر آنها به نروژ را به یاد می آورد، اما نمی داند که او اکنون کجاست...