Pitch Perfect (2012)
بکا که یک دانشجوی تازه وارد در دانشگاه باردن است برای ورود به گروه بلا که یک گروه موسیقی دخترانه است فریب می خورد. گروه بلا برای آنکه انرژی بیشتری برای نمایش شان داشته باشند، از پسر های گروه رقیب استفاده می کنند و …
Once (2007)
داستانی در مورد یک نوازنده خیابانی و یک مهاجر، و هفته پر اتفاقشان در «دوبلین»، در حالی که ترانه های عشقشان را می نویسند و می خوانند.
Crazy Heart (2009)
بد بلیک مرد ۵۷ ساله الکلی و خواننده ای دوره گرد است. او ازدواج های ناموفقی در گذشته داشته و در حال حاضر تنهاست و غالبا در حال مسافرت با ماشین کهنه خود است. در یکی از روزها با زنی خبرنگار به نام جین که طلاق گرفته و یک پسر چهار ساله دارد آشنا میشود. جین قصد دارد شخصیتی که پشت نقاب خوانندگی بد قرار دارد را کشف کند...
The Piano (1993)
در اواسط قرن نوزدهم ، یک زن لال به همراه دختر خردسال خود و پیانوی گرانبها برای ازدواج ترتیب داده شده با یک صاحبخانه ثروتمند به نیوزیلند فرستاده می شود ، اما به زودی توسط یک کارگر محلی در مزارع مورد آزار قرار می گیرد.
The Legend of 1900 (1998)
اول ژانویه ی 1900 کودک شیرخواره ای روی عرشه ی کشتی مسافری «ویرجینین» که به سوی امریکا در حرکت است، پیدا می شود. بچه که اسم «هزار و نهصد» رویش گذاشته شده در همان کشتی بزرگ می شود و در جوانی (رات) به شهرت می رسد. او پیانیست غریبی است که هرگز پا بر خشکی نگذاشته است…
The Piano Teacher (2001)
«اريکا» (هوپر) استاد کهنه کار پيانو، در يکي از کنسرواتوارهاي معروف وين تدريس مي کند. او شوهر نکرده و نامزدي هم ندارد. اما روزي پي مي برد يکي از دانشجوهاي با استعدادش به نام «والتر» (ماژيمل) به او علاقه مند شده و شخصيت سرد و خشکش، اصلا آن جوان را پس نزده است...
Cold War (2018)
داستان یک عشق آتشین میان دو نفر با سابقه و خلق و خوی کاملا متفاوت است که در بحبوحه جنگ سرد در لهستان، برلین، یوگسلاوی و پاریس روایت میشود.
The Broken Circle Breakdown (2012)
داستان در مورد دو موزیسین به نام «الیز» و «دیو» است که عاشق یکدیگر هستند. یکی از آنها یک عاشق واقعی است ولی دیگر بیشتر یک واقع گراست و…
Hotel Chevalier (2007)
پیش درآمدی از یک تاریخ دلخراش عشق و پیش درآمد سفر که در دارجلینگ لیمیتد (2007) گفته شد...
The Red Shoes (1948)
« بوريس لرمونتوف » ( والبروك ) مدير موفق برنامه هاى نمايشى با « جوليان كراستر » ( گورينگ ) آهنگساز با استعداد در باله ى جديدى به نام « كفشهاى قرمز » هم كارى مى كند . در اين نمايش بالرين جوان اما خوش آتيه ، « ويكتوريا » ( شيرر ) ، نقش اصلى را اجرا مى كند . « جوليان » و « ويكتوريا » دل باخته ى يك ديگر مى شوند و « لرمونتوف » دچار حسادت مى شود... شر..