ریاضی دان برجسته ( راسل کرو ) از دانشگاه فارغ التحصیل شده و به سمت استادی برگزیده می شود. او توانایی خارق العاده ای در کشف رابطه بین اشکال و اعداد به هم ریخته دارد. ازدواج با آلیشیا ( جنیفر کونلی ) به زندگی او رنگ و لعابی دیگر می دهد تا اینکه ظاهرا ویلیام پارچر ( اد هریس ) مامور سیا به سراغش می رود و از او می خواهد با توجه به استعداد بی نظیرش در زمینه فعالیتهای رمز شکنی به سیا کمک کند اما …
فیلم دوبله پارسی کامل و بدون حذفیات « ذهن زیبا »
دوبله اول توسط موسسه داخلی معتبر و حرفه ای ، دوبله دوم توسط موسسه غیر داخلی
گویندگان دوبله اول: جلال مقامی ، منوچهر والی زاده ، حسین عرفانی ، علیرضا باشکندی ، شروین قطعه ای و ...
نسخه هایی که با این نماد
CC
نشان داده شدهاند شامل زیرنویس چسبیده فارسی هستند که در زمان پخش قابل فعال سازی
هستند.
کیفیت:
BluRay 1080p
حجم :
1.90 گیگابایت
انکودر:
NightMovie CC
به گزارش خبرنگار سینمایی هنرنیوز؛ نشست نقد و بررسی اقتباس سینمایی فیلم و رمان «ذهن زیبا»با حضور«عزیز الله حاجی مشهدی» منتقد و مدرس سینما، «مینو فرشچی» فیلمنامهنویس سینما، «مزدا مرادعباسی» مجری برنامه و خبرنگاران در سرای داستان بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان برگزار شد.
در این نشست عزیرالله حاجی مشهدی منتقد سینما اظهارداشت: همان گونه که همه فیلم را دیدید فیلم سینمایی «ذهن زیبا» اثری مستند پرتره یا چهره نگاری است. که یکی از گونههای مستندسازی، این نوع مستند است که در آن تمام تلاش مستندساز پرداختن به یک شخصیت محوری و شاخص است و در اینگونه فیلمها که شکل داستانی همان مستند پرتره محسوب می شود، همواره اشکالاتی مانند مخالفت یا ممانعتهای خود شخصیتی که در خصوص او قرار است فیلم ساخته شود.
وی افزود: شخصیتی که قرار است در خصوص او فیلم ساخته شود، در صورتی که در قید حیات باشد، امکان دارد که نسبت به ساخته شدن فیلم در خصوص زندگی اش مخالفت کند و معمولا خود شخصیتها درباره اینکه فلان بخش در فیلم باشد یا نباشد نظر میدهند و در کار ممانعت ایجاد میکنند و یا اینکه اساسا با ساخت فیلم مخالفت میکنند. در صورتی هم که خود او نیز در قید حیات نباشد وراث و خانواده نیز همین بحث ها را مطرح خواهند کرد و باید آنها رضایت خود را در این خصوص بیان کنند و تا جایی که کارگردان فیلم سینمایی «ذهن زیبا» ران هاوارد مدتها به دنبال گرفتن اجازه «جان نش» برای ساختن فیلم بوده است.
عزیرالله حاجی مشهدی تصریح کرد: یک مشکل دیگر هم در چنین کارهایی پژوهش و تحقیقات است که باید به شکل مفصلی صورت بگیرد و نباید صرفا به برخی شنیدهها یا دستنوشتهها اکتفا کرد. مشکلی که ما در سینمای ایران و در فیلمهایی از این دست به شکل آشکاری می بینیم. هر چند ممکن است مخاطب بخشهایی را در فیلم ببنید که با موارداستنادی که در رمان آمده تفاوت داشته باشد و این الزاما چیز بدی نیست.
وی خاطرنشان کرد: یکی از تفاوت های سینما و ادبیات نیز همین وجود تمایز هاست این تفاوت نباید منجر به تغییر مسیر زندگی فرد شود و مورد دوم تفاوت مدیوم سینما و ادبیات است. که در سینما ما عنصر تدوین را داریم. بنابرابن زمان روایی با آنچه در ادبیات وجود دارد تفاوت میکند. با این تفسیر یک فیلم ۱۵ دقیقهای هم میتواند شخصیتی را به ما بشناساند. طبیعتا ما در سینما گزینش میکنیم و بخش هایی را بایستی حذف نماییم.
این منتقد مطرح سینما تاکید کرد: برخی مثل «ویرجینیا ولف» اعتقاد دارند که سینما به گردپای ادبیات نمیرسد و توانایی رسیدن به ویژگیهای ادبیات را ندارد و در فیلمهای زندگینامهای حتی خانواده شخصیت نیز تا جایی که ضرورت دارد مورد توجه قرار میگیرد، هرچند که این افراد جزء نزدیکان شخصیت اصلی باشند. چون لازم است که ماهیت سینما با یک ویژگی تدوینی و فرآیند مبتنی بر حذف حاصل میشود.
وی اضافه کرد: تخیل و پردازش روح در آثاراقتباسی موجب تمایز ادبیات و سینما میشود و تخیلات شما به عنوان فیلمساز ظرافتی است که باعث میشود شما قادر باشید یک فصل از رمانی را بتوانید در یک پلان سینمایی خلاصه کنید. بطور مثال در فیلم «دکتر ژیواگو» یک فصل از رمان دکتر ژیواگو را «دیوید لین» در یک پلان بسیار زیبا به تصویر کشیده است و در مقابل فیلمنامههای زندگینامهای به دلیل زمان محدودی که در اختیار سازنده وجود دارد بایستی محدود و موجز باشند و همچنین در فیلمنامه تمرکز روی شخصیت اصلی است و وجه دیداری فیلم به او اختصاص داده می شود.
حاجی مشهدی عنوان داشت: فیلم به لحاظ روایت آگاهانه و مشخص جوری داستان را پیش میبرد که مخاطب را فریب دهد. یعنی ما با شخصیت اصلی جلو میرویم و بعد میفهمیم که در توهمات او سیر میکردیم. این مساله در میزانسنهای کارگردان نیز رعایت شده است. جایی در ابتدای فیلم وقتی استاد میگوید که در بین شما انیشتینهای آینده وجود دارد؛ میزانسن طوری طراحی شده که جان نش در گوشه انتهایی کلاس جدا از دیگران دیده میشود و دیگر هم کلاسی او نیمنگاهی به او میانداز و باید در این نکته دقت داشت که روایت فیلم سهپاره است. بخش اول به جنون جان نش تا رسیدن به اوج بیماری میپردازد. بخش دوم حضور در بیمارستان و در بخش سوم برگشتن او به یک وضعیت هنجار و انتخاب آگاهانه او را میبینیم.
وی تاکید کرد: اختلافی بین فیلمنامه و رمان وجود دارد. از جمله آنها نپرداختن به جان نش در مقام یک پدر است و همچنین مادر جان نش نیز در فیلم اصلا وجود ندارد. دیگر اینکه بلوغ و کودکی او را نیز در فیلم حذف شده است. از طرفی آلیشیا،همسر نش، فراز و فرودهایی در زندگی واقعی داشته که در فیلم به شکل کاملا مثبت نشان داده شده است و در رمان تلاش زیادی شده که صرفا وقایعنگاری رخ دهد و میشد با نثر بهتر و روان تر یک اثر ادبی قابلتاملتری از این رمان استخراج کرد.
این منتقد یادآورشد: در وجه دیداری کارگردان تلاش کرده المانهای دیداری خاصی به توهمات نش بیافزاید در صورتیکه در زندگی واقعی فقط صداها بوده که در اوهام جان نش وجود داشته است. در فیلم ما دائما در هم آمیختگی رویا و واقعیت را داریم و ظرافت خاصی در این زمینه دیده می شود و جایزه ای که نش برده جایزه نوبل نبوده و عنوانش یادبود نوبل است و در ضمن، هیچگاه در یک مراسم برنده جایزه سخنرانی نمیکند. اما در فیلم شاهدیم که نش پس از دریافت جایزه سخنرانی میکند و انگشت اشاره اش را به سمت همسرش میگیرد و او را مورد خطاب قرار میدهد.
حاجی مشهدی در همین زمینه اضافه کرد: یک تفاوت ماهوی بین موضوع و مضمون باید مدنظر داشته باشید. اینکه ما چگونه با موضوع برخورد میکنیم نوع نگاه ما را مشخص میکند. در اینجا چیزی که وجود دارد پرداختن به زندگی یک انسان در لبه جنون و نبوغ است. پیام فیلم شاید در سخن خود نش باشد که میگوید داشتن یک ذهن زیباست ولی مهمتر از آن داشتن یک قلب زیباست. از این جهت میتوان درونمایه اثر را دریافت کرد که داشتن یک دل زیبا و قلب مهربان از همه چیز مهمتر است.
وی ادامه داد: قسمت عمده زندگی جان نش در ذهناش میگذرد. بنابراین با بی تفاوتی بچهاش را در وان حمام میگذارد یا جایی که با کروات دوستش بازیهای نوری میکند. این بازیگوشیهای فضای زندگی او ناشی از درهمآمیختگی جنون و نبوغ اوست. از طرفی بازی در این نقشها نیز بسیار دشوارست و بازی عجیب و درونی «راسل کرو» نیز در این زمینه حیرتانگیز و مثالزدنی است. پس شخصیت «جان نش» هم در شخصیتپردازی و هم در بازی بسیار سخت و از طرفی ارزشمند است و با توجه به فداکاری و تلاشهای همسر جان نش حتی میشود یک فیلم مجزا درباره شخصیت جان نش ساخت و آن را از دید همسرش روایت کرد و با محور بودن شخصیت آلیشیا ساخت.
در ادامه این نشست «مینوفرشچی» فیلمنامهنویس سینما هم اظهارداشت: دراقتباس از یک کتاب بایستی به مواردی که کاربردی است دقت کرد و لازم نیست تمام مواردی که در رمان یا کتاب میآید در فیلم هم وجود داشته باشد. کمااینکه در مواردی بین فیلمنامه و رمان اختلافاتی مثل قطع دارو و موارد دیگر وجود دارد و ازطرفی اساسا در سینما همذاتپنداری با نوابغ خصوصا آنهایی که به بیماری روانی خاصی نیز دچار شده باشند کار دشواری است.
وی ادامه داد: در فیلم سینمایی«ذهن زیبا» فیلمنامه نویس با انتخاب موارد خوب و گزینش شده توانسته شخصیت را تقویت و جذاب نماید و همذاتپنداری مخاطب را برانگیزد. در حقیقت شما در تبدیل هر متنی به فیلمنامه بایستی یکسری خصوصیات را بگیرید و آنها را تقویت کنید یا چیزهایی را برآن بیافزایید تا موجبات همراهی و همذات پنداری مخاطب را فراهم آورید.
این فیلمنامه نویس سینما در پایان ابرازداشت: در تبدیل رمان به فیلم سینمایی برخی از مواد شاخص رمان امکان دارد حذف یا اضافه شوند واین بستگی به خود فیلمساز دارد.در این فیلم هم مخاطب با شخصیت جان نش همذات پنداری می کند و می بیند که این آدم به دلیل خیلی از چیزها نمی تواند در کتنار زن وبچه خود از زندگی لذت ببرد. بنابراین او با اراده و تلاش خود، به همه ثابت می کند که حضور دارد. مخاطب هم می تواند با تاثیر پذیری از این فیلم با اراده خود به همه چیز برسد.
هنری کودکی است که دلش می خواهد گانگستر شود و برایش گانگستر شدن مهم تر از رئیس جمهور آمریکا شدن است. او عاشق زندگی پر زرق و برق، اتومبیل های شیک و گران قیمت و قدرت و نفوذ گانگسترهاست. هنری کارش را به عنوان پادو شروع میکند اما علیرغم ریشه ایرلندی اش به تدریج پلکان قدرت را در خانواده مافیایی ایتالیایی تبار نیویورک طی میکند. او به همراه جیمی و تامی، دوستان دیگر گانگسترش، حلقه کوچک صمیمانه ای تشکیل میدهند که هیچ غریبه ای اجازه ورود به آن را ندارد...
داستان واقعی مقطعی از زندگی اسکار شیندلر (لیام نیسون)، سرمایه دار آلمانی در خلال جنگ جهانی دوم است. اسکار شیندلر در ابتدا با استفاده از شرایطی که جنگ فراهم آورده بود، یهودیان را به عنوان کارگر برای کارخانه اش انتخاب میکند تا پول کمتری برای استخدام کارگر داده باشد و درآمد بیشتری بدست آورد. او نیز مانند سران حزب نازی فردی فرصت طلب و اهل عیش و نوش است. او به طور پیوسته در تلاش است تا با سران نازی ارتباط برقرار کند تا در این شرایط بیشترین نفع را ببرد...
داستان فیلم مربوط به زندگینامهٔ فرانک ابگنیل است، کسی که شهرتش را به خاطر سابقه فعالیتش به عنوان جاعل چک، کلاهبرداری و حقههای فرارش از دست ماموران بهدست آورد. او در دهه شصت میلادی و در ۱۶ سالگی توانسته بود، چکهای جعلی که مجموعاً به مبلغ ۴ میلیون دلار آمریکا ارزش داشت را در ۲۶ کشور جهان نقد کند، طوری که هیچ بانکی قادر به تشخیص جعلیبودن چکهای او نبود و تا هجده سالگی، بیش از ۲۵۰ پرواز انجام داد و در ۲۶ کشور جهان به این کلاهبرداریها دست زد. اَبیگنِل به خاطر عضویت جعلی که در «خطوط هوایی سراسری آمریکا» داشت، میتوانست بهصورت رایگان در هتلها اقامت کند و تمام هزینههای غذا و تفریحش بهطور مستقیم به شرکت ارسال میشد. حتی خودش را به عنوان وکیل جا زد و در چندین پروندهٔ دادگاهی شرکت داشت. او سرانجام در سال ۱۹۶۹ در فرانسه دستگیر شد و به دوازده سال زندان محکوم شد که البته پس از گذراندن پنج سال از دوران محکومیت خود به خدمت سازمان افبیآی درآمد تا در شناسایی چک های جعلی و سرقتی کمک کند.
اواخر قرن سیزدهم. «ادوارد اول» (مک گوهان)، شاه انگلستان نسبت به سرزمین اسکاتلند ادعای مالکیت دارد. «ویلیام والاس» (گیبسن) که نسبت به زادگاهش تعصب نشان می دهد، پس از این که سربازان انگلیسی همسر تازه عروسش را به قتل می رسانند، برای خون خواهی و نیز آزادی اسکاتلند به مبارزه برمی خیزد...
ولادیسلاو (برودی) که یک نوازنده متبحر پیانو است ، مشغول یک اجرای رادیوئی است که انفجار یکی از بمب های آلمان نازی استودیوی رادیو ورشو را به هم می ریزد. ورشو تحت حمله نازی ها قرار گرفته و خانواده ثروتمند ولادیسلاو از جمله پدر ، مادر ، برادرش هنریک و خواهرانش بعد از اشغال این شهر ناچار به ترک آپارتمان مجهزشان هستند. رفتارهای خصمانه ای که با یهودیان می شود این خانواده را نیز می آزارد اما هنوز هیچ کس هدف واقعی این برنامه را نمی داند ، تا اینکه نازی ها یهودیان را سوار یک واگن باری می کنند تا به جایی نامعلوم ببرند. یکی از آشنایان خانواده در پلیس یهودی او را بیرون می کشد و با کمک دوست دیگری در آپارتمانی پنهان می شود. مدتی بعد ورشو غرق گرسنگی ، نکبت و بیماری می شود و ولادیسلاو با مو و ریشی بلند مدام تغییر مکان می دهد تا کسی او را پیدا نکند ، اما سروانی آلمانی ولادیسلاو را در خانه ای متروکه پیدا می کند و …
داستان درباره پادشاهی است که توانست بر مشکل لکنت خودش غلبه کند و مردم کشورش را بر علیه هیتلر پشتیبانی کند! فیلم درباره روابط بین پادشاه ششم انگلیس جرج ششم (پدر ملکه الیزابت) با بازی خیره کننده کالین فیرث و دکتر معالجش استرالیایی اش جفری راش است که تلاش می کند مشکل لکنت او رابرطرف کند و به او قوت قلب دهد. فیلم بر اساس داستانی واقعی دربارهی پادشاه جورج ششم ساخته شده است …
« 12 سال برده بودن » که براساس سرنوشت واقعی سالومون نورتاپ ساخته شده، داستان مرد سیاه پوستی را روایت می کند که در شهر واشینگتن دزدیده شده و به عنوان برده فروخته می شود و به مدت 12 سال در یک مزرعه مشغول به کار می شود تا اینکه...