مشاهده فیلم" بازی مالی" به کارگردانی آرون سورکین، مثال بسیار مناسبی از مقوله ی تفاوت بین فرم و محتوا است. سورکین نویسنده و فیلم نامه نویس، با کارنامه درخشانی که از گذشته داره در مقابل سورکین کارگردان درمقام اولین فیلم خودش قرار گرفته و اونچه که از کار بیرون اومده مجموعه ای کپی شده و ناقص از بهترین آثار بیست سال اخیر سینمای هالویود است. اثری که اگرچه تلاش کرده ریتم تندی داشته باشه اما فقط تونسته ادای ریتم تند رو به همراه دیالوگ های کوتاه و بریده بریده (کپی ناقصی از شبکه اجتماعی دیویدفینچر) دربیاره.
داستان مالی و اتفاق هایی که در زندگی مالی بلوم از بدو تولد تا زمانی که توسط اف بی ای دستگیر میشه میافته یک داستان معروف و واقعیه که با یک جستجوی کوچیک تو گوگل هرکسی میتونه ازش سردربیاره. اما اونچه که من مخاطب از نسخه ی سینمایی زندگی مالی توقع دارم اینه که حداقل به مقدار کم، من رو از زوایای از زندگی مالی اشنا کنه و جنبه های تازه ای از شخصیت اون رو به من نشون بده. که البته این دقیقا قسمتیه که فیلم و فیلمنامه در اون ضعف داره. همونطور که در اول نوشته ام گفتم، سبک روایت داستان کاملا کپی برداری از شبکه ی اجتماعی دیوید فینجره، با این تفاوت که فینچر توی شبکه اجتماعی تونسته دوربین رو به خدمت فیلمنامه بیاره اما جناب سورکین تو "بازی مالی" فیلمنامه ای نوشته که مثل فینچر کارگردانیش کنه. که البته کاملا ناقص شده.
در شبکه اجتماعی، ما جنبه های روانشناختی، جامعه شناختی و شخصیت شناختی یک واقعه(زایش) رو مشاهده میکنیم و درپایان با چندین سوال مواجه میشیم که میدونیم شاید هیچوقت نشه جوابی واسشون پیدا کرد. اگرچه اونچه که در پایان از قهرمان فیلم دستگیرمون شده یک بینش جدیده. اما واقعا در فیلم بازی مالی ما چه بینش جدیدی از مالی بلوم پیدا میکنیم. ضربآهنگ تند و دیالوگ های مجادله ای چه کمکی به شناخت زندگی و شخصیت مالی بلوم میکنه. نگاه کردن به سیر زندگی مالی بلوم چه بینش جدیدی به من مخاطب ارائه میکنه؟
من از نواقص و عیوب فیلمنامه میگذرم( اگرچه فیلمنامه مثل یه ساختمانی میمونه که هرلحظه باید منتظر فروریختنش باشیم) و توجهتون رو به جنبه ی غیرسینمایی فیلم جلب میکنم.جنبه ای که این اثر رو به یک فیلم تلویزیونی بیشتر شبیه میکنه تا یک اثر سینمایی. درجای جای فیلم میشه مشاهده کرد که اصول ابتدایی فرم سینمایی رعایت نشده. روایت، بازی و سیستم دوربین چرخانی کارگردان درکل فیلم مثل یک خط افقی ممتد میمونه که هیچ بالا و پایینی نداره. کات های عجولانه، تلاش مذبوحانه کارگردان و تدوینگر برای بالا بردن ریتم فیلم مثال هایی از این مورد هستند. تمام این دوساعت و اندی فیلم دردست یک تدوینگر ماهر و بیرحم میتونست به چهل و پنچ دقیقه تبدیل بشه بدون اینکه صدمه ای به روایت و داستان فیلم خورده باشه. توجه کنید که اگر حضور چستین و ادریس آلبا نبود، با یک اثر دست چندمی در سینمای هالیوود مواجه بودیم( که در واقع با چنین اثری مواجه هستیم.) با همین مشکل در داستان گویی هم مواجه هستیم، چه چیزی منجر به این شد که مالی وارد مسیر بازی گردانی پوکر بشه؟ ( جدا از اینکه تنها وجه تسمیه ی مالی و بازی پوکر، کمد لباس رنگارنگ مالی بود) بگذریم از اینکه هیچوقت نمیفهمیم چرا آبروی مالی اینقدر واسش مهم بود و اون رستگاری روبروی هاتداگ فروشی چجور تو درون ایشون رخ داد.
درپایان باید اضافه کنم که تنها جنبه ای که سورکین توش تبهر داشته و واقعا باید بهش دست مریزاد گفت، یافتن چستین برای بازی نقش مالی بلوم بوده. بازیگری که از روی توانایی های فردی خودش میتونه این حس رو القا کنه که چطور یه زن تونسته یک اتاق پر از مردان قمارباز رو تحت سلطه ی خودش داشته باشه بدون اینکه از هیچ بادیگاردی کمک بگیره (دقیقا جنبه هایی که فیلمنامه هیچ اطلاعاتی درموردش بهمون نمیده) به نظرم اگر چند سال دیگه از چستین سوال بشه از بازی در چه فیلم هایی ناراحتی و تاسف میخوری که ای کاش بازی نکرده بودی، حتما " بازی مالی" در اون لیست قرار خواهد داشت.
داستان درباره پادشاهی است که توانست بر مشکل لکنت خودش غلبه کند و مردم کشورش را بر علیه هیتلر پشتیبانی کند! فیلم درباره روابط بین پادشاه ششم انگلیس جرج ششم (پدر ملکه الیزابت) با بازی خیره کننده کالین فیرث و دکتر معالجش استرالیایی اش جفری راش است که تلاش می کند مشکل لکنت او رابرطرف کند و به او قوت قلب دهد. فیلم بر اساس داستانی واقعی دربارهی پادشاه جورج ششم ساخته شده است …
دانشجویی بنام مارک زوکربرگ در سال ۲۰۰۴ و در دانشگاه هاوارد شبکه ای را بنام «فیس بوک» راه اندازی میکند. در ابتدا استفاده کنندگان آن محدود به دانشجویان دانشگاه هاروارد میشد اما چندی بعد تمام دنیا توانستند از این شبکه اجتماعی استفاده کنند. مارک دانشگاه هاروارد را رها میکند تا رویای خود را به حقیقت رساند و فیس بوک را تبدیل به چهارمین سایت پر ترافیک دنیا با 200 میلیون کاربر فعال میکند …
آرگو، که بر پایه داستانی واقعی ( غیر واقعی) و البته محرمانه، ساخته شده در سال ۱۹۷۸ یا ۱۳۵۷ رخ می دهد و محور اصلی آن انقلاب ایران است. یک مامور CIA هنگامی که انقلاب ایران به اوج میرسد، تصمیم میگیرد در یک عملیات خطرناک شش آمریکایی که در سفارت کانادا پناهنده شده اند را از ایران خارج کند…این نسخه از فیلم حدود 10 دقیقه بیشتر از بقیه ی نسخه ها است.
این فیلم داستان واقعی کریس گاردنر سیاه پوست، خرده فروش اسکنر های پزشکی در سال ۱۹۸۱ است که به همراه لیندا و پسر کوچکش کریستوفر در سانفرانسیسکو زندگی بسیار سختی دارند. وضع مالی کریس بسیار بد است. ا و که توانایی پرداخت اجاره خود را ندارد صاحبخانهاش بیرونش کرده و از این رو لیندا نیز او را ترک میکند. کریس که هم باید پدر خوبی باشد و هم خرج کریستوفر را تامین کند دچار مشکل شده است. کریس سعی میکند در شرکتی استخدام شود و از سویی باید کریستوفر را حفظ کند مبارزه سختی برای زندگی کردن پیش روی کریس قرار دارد...
این فیلم داستان ران وودروف اهل تگزاس را به تصویر می کشد که در سال 1986 ، آزمایش HIV وی مثبت تشخیص داده شد و وی از آن پس برای بهبود وضعیت افراد مبتلا به HIV تلاشهای زیادی انجام داد و در این راه با مشقت های بسیاری مواجه شد...
داستان فیلم که براساس واقعیت می باشد درباره "کریس کایل" سرباز نیروی دریایی آمریکا است که توانست تبدیل به ماشین آدم کشی ارتش امریکا شده و رکورد بیشترین کشتن دشمنان در جنگ بعنوان یک تکتیرانداز آمریکایی را از آن خود کند...
داستان این فیلم واقعی براساس اتفاقاتی است که چهار سال پیش در آفریقا رخ داد و طی آن دزدان دریایی سومالی موفق به گروگان گرفتن فرمانده کشتی آمریکایی به نام ریچارد فیلیپس به مدت 4 روز شدند...
این فیلم داستان یک تبهکار حرفهای ایرلندی به نام فرانک شیران را به تصویر میکشد. او یک آدمکش حرفهای بود که جیمی هافا رئیس اتحادیهی کارگران آمریکا را به قتل رساند و…