تاریک ترین ساعتی که بدون شک یکی از روشن ترین ساعات زندگی شما را به ارمغان می آورد.
همانطور که کارگردان موفق شد اثری به مراتب بهتر از آثار قبل خود بسازد، اولدمن نیز نگاه مخاطبین را به جدی ترین شکل در چند سال اخیر، خیره به مانیتورهای نمایش کرد. اولدمنی که بی تردید فراتر از جوایز جشنواره ها و آکادمی ها ظاهر شد و تقدیر از او فقط جنبه ادای دین داشته و خواهد داشت.
فیلم سرشار از دیالوگ بود. دیالوگ های سیاسی، و چالش بزرگ کارگردان نیز سر و کله زدن با این دیالوگ ها بود، زیرا باید به گونه ای آنها را به نمایش میگذاشت که جوان و پیر و سیاسی و غیرسیاسی میخکوب به تماشای فیلم بنشینند. کاری که به نظر این حقیر، کارگردان از پس آن بهتر از اسپیلبرگ در لینکلن برآمده بود.
فیلم بدون شک نقص هایی دارد که از بخت بزرگ کارگردان، همه در زیر سایه بازی خارق العاده اولدمن تا حدود زیادی پنهان می مانند.
جنگ موضوعی است که در آثار قبل کارگردان نیز کاملا به آن پرداخته شده و بک گراند داستانی فیلم های مطرح او، موضوع جنگ است. اما خوراندن تخم آن به مخاطب به گونه ای که بعد از اتمام فیلم رشد کند و به این زودی ها ذهن و دلش از آن رها نشود، بی شک در این فیلم رخ داد.
چرچیل را نمیشناسم، و تاریخ او را مطالعه نکردم، اما چرچیل جو رایت می تواند الگوی تمام سیاستمداران دنیا قرار گیرد.
فیلم سکانس هایی دارد که فقط میتوان از لفظ حیرت انگیز برای آنها استفاده کرد. رایت به خوبی می داند کارگردانی و دکوپاژ یعنی چه، و آنچنان دقیق در بعضی سکانس ها همه چیز را در کنار هم میچیند که پلک زدن را برای دقایقی به فراموشی خواهید سپرد. برای مثال سکانس مترو و سخنرانی پایانی در مجلس و یا صحبت دوستانه با منشی و راه رفتن فرمانده گردان کاله در دالان مخروبه و ... . (سکانس مترو به معنای واقعی کلمه تکانم داد.)
در اکثر سکانس های فیلم همه چیز به خوبی کنار هم قرار گرفته بودند. اما با تمام این محسنات، شاید نتواند رقیب هیکلی و خطرناکی برای سه بیلبورد باشد.
از نظر این حقیر چرچیل رایت دوست داشتنی تر و خارق العاده تر از لینکلن اسپیلبرگ بود. و اولدمن تاریک ترین ساعت، قوی تر و غیرقابل توصیف تر از دی لوئیس لینکلن.
-نظرتو عوض کردی؟
چرچیل: کسانی که نظرشونو رو عوض نمیکنن، هرگز نمیتونن چیزی رو تغییر بدن...
این هم از تاریکترین / تیره ترین ساعت!
یقین دارم هرکسی که فیلم رو ببینه قبل از هرچیز دیگه مجذوب بازی فوق العاده گری الدمن میشه، اونقدر خوبه که حالا دیگه مطمئن شدم امسال اسکار نقش اول مرد رو میگیره و بالاخره به حقش از دنیای سینما میرسه، نه بخاطر اینکه نقش یکی از بزرگان تاریخ بریتانیا رو بازی میکنه (و هالیوود هم عاشق اینطور آثاریه) یا بخاطر گریم فوق العاده ش، الدمن در این فیلم حتی از خود چرچیل چرچیل تره! اما تاریکترین ساعت از اون فیلمهایی نیست که فقط نقش آفرینی بازیگر فیلم رو نجات میده (مثال: Dallas Buyers Club و متیو مک کانهی و جرد لتو!) اینو گفتم چون دیدم اکثر منتقدین فقط از گری الدمن و بازیش مدح میکنن و ترسیدم یکی از بهترین آثار جو رایت مغفول بمونه، تاریکترین ساعت از لحاظ فرمیک یکی از بهترین های امساله، همه چی سرجای خودشه و نقص نداره. از تصویر فیلم بگم که فقط کافیه "درون لوین دیویس" رو بخاطر بیارین، اما بنظر من کار برونو دلبونل توی تاریکترین ساعت از درون لوین دیویس بهتره! اما اگر نامزد اسکار هم بشه، به دانکرک یا بلید رانر می بازه! طراحی تولید فیلم سارا گرینوود، نامزد اسکار برای "آنا کارنینا" و شرلوک هلمز 2009 و احتمال میدم امسال هم نامزد اسکار بشه (یا برای تاریکترین ساعت یا برای "دیو و دلبر" یا شاید هردوش همونطور که در بفتای امسال اتفاق افتاد!!) که البته امسال هم ناکام میمونه چون رقیب قدر قدرتی چون بلید رانر داره! اما چیزی که توی تاریکترین ساعت تو ذوقم زد فیلمنامه اش بود، نه اینکه فیلمنامه ضعیف باشه، ضعف و قدرتش به همون اندازه "تئوری همه چیز" (2014) هست اما در اون حدی نبود که من انتظار داشتم. من انتظار یه فیلمنامه مسحور کننده [با توجه به ایده فیلم و شخصیت های داستان] داشتم اما تاریکترین ساعت راضیم نکرد و شاید نه فقط من خیلی های دیگه رو هم راضی نکنه و همین میشه که شانس فیلمنامه اسکارش تقریبا محاله و به طبع بهترین فیلم سال هم نمیشه! نمیدونم جو رایت (کارگردان فیلم) متوجه این موضوع بوده و با اینحال تلاشش رو فقط محدود به شخصیت ها و کاراکتر چرچیل کرده یا خیر اما با اینحال، تاریکترین ساعت هنوز هم دیدنیه و من دیدنش رو به همه تون پیشنهاد میکنم. فقط دوستان عزیز یک نکته رو مدنظر داشته باشین که من شخصا سینمای جو رایت رو دوست دارم و ممکنه در این کامنتم [به نظر بعضی دوستان] یه خورده بهتر از لیاقت فیلم تعریفش کرده باشم، پس اگه فیلم رو دیدین و خوشتون نیومد فحش نثار این حقیر نکنید (خخ!)
چون فیلم رو فقط یکبار دیدم و همین یکبار هم نظرم به بازیها و فرم اثر جلب شد درمورد محتوایی که میشه از تاریکترین ساعت دریافت حرفی نزدم، اگر عمری بود و فیلم رو چندباره دیدم در این مورد هم نظرم رو کامنت میکنم
دانشجویی بنام مارک زوکربرگ در سال ۲۰۰۴ و در دانشگاه هاوارد شبکه ای را بنام «فیس بوک» راه اندازی میکند. در ابتدا استفاده کنندگان آن محدود به دانشجویان دانشگاه هاروارد میشد اما چندی بعد تمام دنیا توانستند از این شبکه اجتماعی استفاده کنند. مارک دانشگاه هاروارد را رها میکند تا رویای خود را به حقیقت رساند و فیس بوک را تبدیل به چهارمین سایت پر ترافیک دنیا با 200 میلیون کاربر فعال میکند …
داستان حول محاصرهی صدها هزار سرباز بریتانیا، بلژیک، فرانسه و کانادا توسط ارتش آلمان میباشد. این نیروها در ساحل به دام افتادهاند و در حالی که پشت به دریا کردهاند و نیروهای دشمن هر لحظه نزدیکتر میشوند، مرگ خود را حتمی میبینند...
قاتلی که پسر و دختری را در اتومبیل خود کشته است به روزنامه سانفرانسیسکو کرونیکل نامه میفرستد و خود را به عنوان قاتل معرفی میکند. قتلهای دیگری پس از آن اتفاق میافتد و قاتل، نامههای دیگری به روزنامه میفرستد. کاریکاتوریست جوان روزنامه سرنخهایی در این نامهها پیدا میکند و …
این فیلم داستان واقعی کریس گاردنر سیاه پوست، خرده فروش اسکنر های پزشکی در سال ۱۹۸۱ است که به همراه لیندا و پسر کوچکش کریستوفر در سانفرانسیسکو زندگی بسیار سختی دارند. وضع مالی کریس بسیار بد است. ا و که توانایی پرداخت اجاره خود را ندارد صاحبخانهاش بیرونش کرده و از این رو لیندا نیز او را ترک میکند. کریس که هم باید پدر خوبی باشد و هم خرج کریستوفر را تامین کند دچار مشکل شده است. کریس سعی میکند در شرکتی استخدام شود و از سویی باید کریستوفر را حفظ کند مبارزه سختی برای زندگی کردن پیش روی کریس قرار دارد...
این فیلم داستان ران وودروف اهل تگزاس را به تصویر می کشد که در سال 1986 ، آزمایش HIV وی مثبت تشخیص داده شد و وی از آن پس برای بهبود وضعیت افراد مبتلا به HIV تلاشهای زیادی انجام داد و در این راه با مشقت های بسیاری مواجه شد...
داستان فیلم که براساس واقعیت می باشد درباره "کریس کایل" سرباز نیروی دریایی آمریکا است که توانست تبدیل به ماشین آدم کشی ارتش امریکا شده و رکورد بیشترین کشتن دشمنان در جنگ بعنوان یک تکتیرانداز آمریکایی را از آن خود کند...
گروهی از سربازان آمریکایی که متخصص خنثی کردن بمب هستند بر اثر یک انفجار رئیس خود را از دست می دهند و(جیمز) به عنوان رئیس جدیدی برای آنان می آید که رفتارش با قبلی فرق میکند.ابتدا تنش بین او و گروه زیاد است تا جایی که حتی فکر کشتن او به سر یکی از افراد گروه میرسد اما...
داستان این فیلم واقعی براساس اتفاقاتی است که چهار سال پیش در آفریقا رخ داد و طی آن دزدان دریایی سومالی موفق به گروگان گرفتن فرمانده کشتی آمریکایی به نام ریچارد فیلیپس به مدت 4 روز شدند...