برنده 2 جایزه اسکار. همچنین 13 جایزه و نامزد دریافت 6 جایزه دیگر.
«جان اسميت» که هم راه با انگليسي ها براي تصرف مناطق بکر به ينگه دنيا آمده، با دختري سرخ پوست به نام «پوکاهونتاس» آشنا مي شود. آن دو برخلاف تفاوت هاي فرهنگ و رسم و رسوم قبيله اي به يک ديگر دل مي بندند...
در اواسط قرن هفدهم، پدر لافورگ، كشيش ژزوئيت فرانسوي براي ترويج مسيحيت ميان سرخپوستان هورون، به همراه مرد جواني به نام "دانيل" و گروه كوچكي از سرخپوستان هورون كه چومينا رياست آن را به عهده دارد، به سوي محل سكونت قبايل هورون رهسپار مي شود. در ميان راه، "چومينا" روياي عجيبي مي بيند كه در آن كلاغ سياهي، چشمان او را از حدقه بيرون مي آورد. سرخپوستان كه از اين رويا وحشت كرده اند و از بهشتي كه پدر لافورگ براي آنها توصيف كرده، دلسرد مي شوند و او را تنها مي گذارند و به راه خود مي روند...