در دهکدهای ساحلی و آرام، رئیس دهکده کودکی با تواناییهای خارقالعاده را مییابد. این کشف، آرامش روستا را برهم زده و مردم را به دو دسته تقسیم میکند. عدهای این کودک را ناجی آینده میدانند و عدهای دیگر خواهان نابودی او هستند.
یک کلانتر سابق آریزونا که همسرش کشته شده است در ملک خانه خوداما بنظر میرسد که یک مهاجر غیر قانونی که به خاک آمریکا آمده است این کار رو کرده باشد . حال این مرد به عنوان کلانتر دنبال جواب میگردد و در این حین زندیگ برای همیشه عوض میشه …
دنی بریس ( جیسون استاتم ) یک عضو سابق نیروهای ویژه بریتانیا است که بعد از انجام ماموریت های متعدد خود را بازنشسته کرده است. البته این بازنشستگی چندان دوامی ندارد زیرا بزودی پی می بریم که یک شیخ ( رادنی عفیف ) دوست و مربی سابق دنی ( رابرت دنیرو ) را دستگیر کرده و درخواستی هم مطرح کرده که انجامش چندان کار راحتی نیست. شیخ می خواهد تا نیروهای بریتانیایی که پسر او را به قتل رسانده اند به شکلی که تداعی کننده رخ دادن تصادف باشد، کشته شوند! تمام این اتفاقات سبب می شود تا دنی بار دیگر لباس کار را بر تن کند و به دنبال آزادی مربی سابقش باشد و …
وقتی خواهرش در سال 1846 می میرد، بته از قلعه به پاریس نقل مکان می کند تا به عنوان خیاط تئاتر کار کند. او به یک هنرمند خوش تیپ و گرسنه کمک می کند. هنگامی که خواهرزادهاش او را از خود دور میکند، او قصد انتقامی فریبنده را دارد...
لوئیس در اولین تجربه خود یک کارگردان تئاتر آماتور جوان سیدنی است: به او پیشنهاد شغلی با یک برنامه دولتی برای توانبخشی بیماران روانی در یک موسسه بیماران روانی سیدنی داده می شود...
دو برادر دوقلو در یک هتل بیکیفیت با عشق دوران کودکیشان ملاقات میکنند و در حالی که برای به دست آوردن دل او دوباره با هم رقابت میکنند، عشقشان را از نو کشف میکنند.
در اواسط قرن هفدهم، پدر لافورگ، كشيش ژزوئيت فرانسوي براي ترويج مسيحيت ميان سرخپوستان هورون، به همراه مرد جواني به نام "دانيل" و گروه كوچكي از سرخپوستان هورون كه چومينا رياست آن را به عهده دارد، به سوي محل سكونت قبايل هورون رهسپار مي شود. در ميان راه، "چومينا" روياي عجيبي مي بيند كه در آن كلاغ سياهي، چشمان او را از حدقه بيرون مي آورد. سرخپوستان كه از اين رويا وحشت كرده اند و از بهشتي كه پدر لافورگ براي آنها توصيف كرده، دلسرد مي شوند و او را تنها مي گذارند و به راه خود مي روند...
"برونو" که هنوز در سوگ مرگ همسرش است، نا امیدانه به کلبه ساحلی که در کنار هم ساخته اند، برمی گردد. وقتی او را از آن کلبه اخراج می کنند، "برونو" قول می دهد که آن را به هر قیمتی بازگرداند .
این سریال زندگی “دنیل هلدن” را به تصویر میکشد که به جرم تجاوز و قتل یک دختر نوجوان به زندان می افتد و حالا بعد از تقریبا ۲۰ سال حبس و انفرادی آزاد میشود وبه جامعه و نزد خانواده اش برمیگردد. او از فشار روانی و احساسیِ زندان نجات پیدا میکند ولی ناگهان دیوارها فرو میریزند و “دنیل” وارد دنیایی میشود که دیگر نمیتواند ان رو درک کند…
آنتونی سالیوان در طول یک شکار گنج، در دهمین سالگرد تولدش، به طور غیرقابل توضیحی ناپدید می شود. در طول تحقیقات بعدی، رازهای خانوادگی طولانی مدت با عواقب ویرانگر آشکار می شود.