این فیلم به زندگی «کریستوفر مککندلس»، دانشجوی دانشگاه «اموری» که یک ورزشکار نیز هست میپردازد. «کریستوفر» پس از فارغ التحصیلی، تصمیم میگیرد تا همهی ۲۴ هزار دلار پساندازش را به موسسهی OXFAM (که یک نهاد خیریهی بینالمللی است) اهدا کند. او حتی کیف پولش را نیز از بین میبرد و به سمت آلاسکا سفری را آغاز میکند تا در دنیای وحشی و دور از تمدن زندگی کند. او همراه خود تنها یک دوربین و یک اسلحه شکاری میبرد. «کریستوفر» در طول سفر با آدمهایی مواجه میشود که قبل از برخورد با سختیها و مشکلات طبیعت وحشی، مسیر زندگی او را تغییر میدهند…
#138
وقتی دانیل پلانیو (دنیل دی لوئیس) اطلاع پیدا می کند که در شهر کوچکی در غرب دریایی از نفت در حال تراوش از زمین است، فوری دست پسرش را میگیرد و به آنجا می رود تا شانس هایش را در گرد و خاک بوستن امتحان کند. در این شهر شلوغ که هیجان اصلی در اطراف یک کلیسا که واعظی به نام الی ساندی دارد قرار دارد و شانس به دانیل پلانیو و پسرش روی می اورد. ولی در حالی که روز به روز پول و ثروت آنها افزایش پیدا می کند، کم کم هیچی از ارزش های انسانی، عشق، امید و عقیده باقی نمی ماند و حتی روابط بین پدر و پسر با انحرافات و نیرنگ ها و بیشتر شدن نفت به مخاطره می افتد …
“دی جی”، “چاودر” و “جنی” سه بچه هستند که خانه هایشان در یک خیابان در نزدیکی هم قرار دارد. پدر و مادر دی جی ۱۲ ساله قصد دارند تا تعطیلات آخر هفته را با هم بگذرانند، بنابراین از” زی”( پرستار بچه) می خواهند تا نزد وی بماند. آنها در بازی های روزانه خود متوجه می شوند که خانه عجیب و غریبی که انتهای خیابانشان قرار دارد مثل یک موجود زنده است...
یک خانواده بلافاصله پس از انتقال به خانه جدید خود، متوجه جنایت وحشیانه ای که در رابطه با ساکنان قبلی خانه رخ داده است، می شوند…
یک کشاورز بزدل به تور زن تازه وارد شهر می خورد او باید شجاعتی را که به خاطر این زن بدست آورده در مقابل شوهر او که یک هفت تیر کش خلافکار است بیازماید ... (نسخه 720 جایگزین شد و حدود 20 دقیقه بیشتر از نسخه ی قبلی میباشد)
خانواده ی Manzoni ، یک خانواده ی مافیایی شناخته شده هستند که به نرماندی نقل مکان کرده اند ، که در فرانسه تحت مراقبت های امنیتی قرار دارند ، که به زودی باید با یک درگیری تمام عیار روبرو شوند …
این فیلم روایت زندگی مردی هوس باز از طبقه مرفح است که گرفتار عشق زنی بی هویت می شود و به خاطر این عشق همه چیزش را از دست می دهد...
«کال» (استیو کارل) مرد میانسالی است که همه چیز زندگی اش در مسیر درست و خوبی است. خانواده ای خوب، شغلی مناسب و محیطی دوستانه. اما زمانی که او با همسرش دچار مشکل میشود و «امیلی» به فکر طلاق گرفتن می افتد و کال را برای مدتی ترک می کند، همه چیز خراب می شود. در همین بین کال با مردی به نام «جیکاب پالمر» آشنا می شود که به او توصیه می کند تا برای مدتی هم که شده به صورت مجردی خوش بگذراند تا بعدا دوباره همسرش را راضی به زندگی کند…
«ایس ونتورا» (جیم کری) کارآگاه زبردستی است که با پیدا کردن حیوانات گم شده کسب درآمد میکند. دلفینی که برای نمایش در سوپرجام فوتبال آمریکایی آماده شده توسط گروهی دزدیده شده و ونتورا مامور یافتن آن می شود و …
روبن یک کارشناس آنالیز ریسک در یک شرکت بیمه است که پس از ازدواج با همسرش لیزا به ماه عسل می روند اما در اولین روز ماه عسل همسرش به او خیانت کرده و با یک مربی غواصی به اسم کلود رابطه برقرار می کند . روبن همسرش را رها کرده و به خانه بر می گردد. دوستان و همکارانش که از این موضوع مطلع شده اند تلاش می کنند تا او را از ناراحتی خارج کنند و تلاش کنند تا او با فرد دیگری آشنا شود. روبن یکروز بر حسب تصادف یکی از همکلاسی های مدرسه اش به اسم پلی پرینس را ملاقات می کند و آنها پس از چندین ملاقات دلباخته هم می شوند. از سوی دیگر لیزا نیز بسراغ او می آید و از او درخواست بخشش می کند...