پس از این که «فدورا» (کلر)، ستاره ی معمایی و افسانه ای سینما خودش را جلوی قطار می اندازد، «بری دتوایلر» (هولدن) تهیه کننده ی هالیوودی برای آخرین دیدار با جسد او به پاریس می رود و به یاد می آورد که چطور دو هفته ی پیش کوشیده بوده تا او را از انزوا درآورد و به بازی در نسخه ای از «آنا کارنینا» ترغیب کند…
این فیلم درباره زندگیجوجه فکلی اهل هنگ کنگ است که اسم او فونگ میباشد...
یک گروه شش نفره ی تیاتر دانشگاهی متشکل از «پیتر» (فرای)، «راجر» (لوری)، «مری» (استانتن)، «مگی» (تامپسن)، «سارا» (امانوئل) و «اندرو» (برانا)، پس از اجرای نمایشی ـ که با استقبال هم روبه رو نشده ـ هر یک به راه خود می روند. ده سال بعد، دوباره همین گروه در خانه ی ییلاقی و ارثی «پیتر» گرد هم می آیند…
« توميانه » ( بروكس ) دخترى شريف و خوش قلب است كه دستيار پدر داروسازش او را فريب مىدهد، و به خيابانگردى كشانده مىشود، اما غرور و متانت خود را از دست نمىدهد.
گروهی از کولی ها در جوار قصر کنت ساکن شده اند، در این حین زن الیور، دختر کنت را دزدیده و به خانه می آورد. اما بعد از مدتی دختر را رها کرده و به همراه معشوقه اش فرار می کند ...
وقتی راننده کامیونی به نام “جک برتون” می پذیرد دوستش “وانگ چی” را برای دیدن نامزدش به فرودگاه ببرد،هیچاه تصور نمی کرد وارد نبردی بین خیر و شر شود.نامزد “ونگ” چشمهای سبزی دارد که او را تبدیل به هدفی برای یک ساحر نامیرا می کند و…
داستان در مورد دختر فقیری است که باید بین دو پسر که یکی از آن ها دوست دوران کودکی اش است و دیگری پسری ثروتمند اما حساس می باشد، یکی را به عنوان عشق زندگی اش انتخاب کند.
بازیگری فرانسوی (ریوا) برای بازی در فیلمی به ژاپن میآید و با آرشیتکتی ژاپنی (اوکادا) برای دو روز رابطه برقرار میکند. رنجی که زن بابت کشتهشدگان بمباران هیروشیما حس میکند او را به یاد ضایعهای میاندازد که خود در گذشته متحمل شدهاست. زن به سربازی آلمانی دل باخته بوده و سرباز در روز آزادی به قتل رسیدهاست. سپس خانواده زن، او را به جرم عشق به دشمن در زیرزمینی تاریک به حبس کشیدهاند. او حالا تمام شهر ـ بمب، مرگ مصیبت، معلولیت جسمی ـ را معطوف مرد میکند. مردی که "هیروشیما" میخواندش..
داستان فیلم حول محور شخصیتی خوش قلب اما فریبکار میچرخد که زن ها را فریب میدهد و در همین میان زد و خوردهای فراوانی هم رخ می دهد...
«يکي از سلاطين قاچاق مواد مخدر که به دام مأموران افتاده، پس از گريز، ترتيب يک حمله به عامل دستگيري اش را مي دهد، که از دوستان «جيمز باند» (دالتن) است. «باند» نيز براي انتقام جويي به تعقيب او مي پردازد و در نهايت امپراتوري اش را متلاشي مي کند.