«کالن کريسپ» (تايسن)، فروشنده ي مواد مخدر لس آنجلسي که ادعا مي کند همسرش همراه پسرشان و سه ميليون دلار پول گريخته، در زندان باخبر مي شود که همسرش در آستوريا ديده شده است. در همين حال، «کارآگاه جان کيمبل» (شوارتسنگر) را همراه با «فيبي اوهارا» (ريد)، که قبلا معلم بوده، به آستوريا مي فرستند تا مخفيانه در کودکستاني که بچه ي «کالن» در آن جاست، مشغول به کار شوند تا شايد از اين طريق به نشاني همسر او دست يابند.
فیلم در سال ۱۹۱۹ و به صورت سیاه و سفید آغاز می شود. بخشی از اموال اپرای پاریس به حراج گذارده شده و از جمله شرکت کنندگان در این حراج، مردی سالخورده است که با عنوان ویکونت رائول دو شانی معرفی می شود. اولین مورد حراجی عروسک میمونی است که سنج می زند و ویکونت آن را می خرد. پس از آن نوبت به حراج چلچراغ عظیم اپرای پاریس می رسد که با پرده ای پوشانده شده است. برای نمایش آن پرده را کنار کشیده و چلچراغ را به بالا می کشند. با بالارفتن چلچراغ زمان به عقب و ۱۸۷۰ یعنی دوران رونق سالن اپرای پاریس برمی گردد و فیلم رنگی می شود و …
دیوید رایس پسر نوجوانی است که به تنهایی با پدرش زندگی می کند و مادرش آنها را ترک کرده است . دیوید یکروز کشف می کند توانایی جهیدن دارد و می تواند با سرعت بسیار زیادی حرکت کند و پرش های بسیار بلندی داشته باشد . او ابتدا تصمیم می گیرد به یک بانک دستبرد بزند و در ادامه پدرش را نیز ترک می کند . هفت سال بعد دیوید زندگی پر ماجرایی دارد و تمام وقت خود را صرف جهیدن در مکانهای مختلف دنیا می کند و بخاطر سرقت از بانک و پول زیادی بدست آورده ، زندگی مرفهی دارد . در ادامه او پی می برد بخاطر یک جهش ژنتیکی چنین توانایی هایی را بدست آورده و افراد دیگری مثل او نیز وجود دارند . او همچنین با مردی به اسم رولند کاکس آشنا می شود که قصد کشتنش را دارد . او هر طور شده از دست رولند گریخته و به زادگاهش باز می گردد و در آنجا دوست دختر دوران نوجوانی اش یعنی میلی را می بیند و همراه او عازم رم می شود …
فیلم از این قرار است که یک تیم از ماموران از طرف دولت امریکا برای پیگیری مساله ی بمب گذاری به خاور میانه فرستاده می شوند ولی در این منطقه با واقعیتهایی روبرو می شوند و …
داستان زنده از حوادث و وقایع دره کورنگال افغانستان بین سال 2007 تا 2008 می باشد...
در حالی که اروپا به سمت یک جنگ بزرگ به پیش میرود گروهی از تفنگداران با نامهای دارتانیون ،آتوس ،پوریتوس و آرامیس مامور میشوند تا به هر شکل ممکن کاردینال ریشیلیو که با نقشهها و توطئههایش اروپا و بخصوص انگلیس و فرانسه را به سمت یک جنگ تمام عیار میبرد متوقف کنند. فیلم بر اساس رمان مشهور الکساندر دوما ساخته شده است…
هو ته (Joo Won) یک بازرس جنایی ماهر است که مسئول پرونده قتل های زنجیره ای می شود. با کمک او کارآگاهان درچند قدمی دستگیری مجرم قرار می گیرند و همان زمان مظنون، درگیر حادثه تصادفی می شود که مقصر حادثه فرار می کند. هو ته به همه قول می دهد که راننده متخلف را دستگیر می کند و پس از بررسی هایش متوجه می شود که راننده فراری، یون جین سوک (Kim A-Joong) است. هو ته وارد آپارتمان شخص می شود و وقتی می فهمد آن زن، لی سوک جا (عشق اولش در کالج) است، جا می خورد. او به زودی متوجه می شود که این زن یک سارق حرفه ای است…
یک دانشجوی رشته دامپزشکی، بعد از کشته شدن پدر و مادرش، درس و تحصیل را رها می کند و مشغول به کار در یک سیرک سیار می شود.
“جولیا سندبرگ” همواره بر اثر ناپدید شدن دختر ۳ ساله اش حدود ۱۵ سال پیش، دچار آسیب های روانی می باشد. او خودش را از عزیزان و نزدیکانش دور نگه داشته، از جمله شوهرش…
داستان فیلم در آینده رخ میدهد که در شهری مملو از خشونت که جنایتکاران امور شهر را در دست گرفته اند پلیس هم حاکم ، هم قاضی و میتوان گفت همه کاره شهر است که میتواند حتی اعدام نیز انجام دهد در این بین یک مامور پلیس با یکی از ماموران پلیس کارآموز که به تازگی به کارآموزی پلیس میپردازد همراه میشود تا به مبارزه با جنایتکاران و قاچاقچیانی که نوعی مواد توهم زا به نام “Slo-Mo” را در شهر پخش میکند را نابود کند…