چهار حیوان که دیگر از بودن در باغ وحش خسته شدهاند، تصمیم به فرار می گیرند و به طور ناخواسته با چهار پنگوئن همراه میشوند. بعد از گذراندن ماجراهایی، آنها خود را در ماداگاسکار می یابند.
چند جوان آمریکایی برای تفریح به اورشلیم سفر میکنند اما طولی نمیکشد که با موجوداتی بالدار بر فراز شهر روبه رو میشوند…
ده سال از ماجرای قتلهای پیشین گذشته است. «سیدنی پرسکات» که با نوشتن کتابی از ماجراهایی که بر سرش گذشته بود، اکنون به زندگی طبیعی بازگشته، دوباره با «شبح چهره» روبرو می شود.
«شبح چهره» برای بار سوم به دیدن «سیدنی» و دوستانش می آید، در حالی که سومین فیلم بر اساس قتلهای «وودزبرو» در حال ساخت است.
دو سال بعد از اتفاقات فیلم اول، یک بیمار روانی دیگر لباس «شبح چهره» را به تن کرده و سری جدیدی از قتلها را انجام می دهد.
قاتلی مشهور به «شبح چهره»، شروع به کشتن نوجوان ها می کند، و با افزاییش تعداد قربانیان، دختری جوان به همراه دوستانش برای شناسایی قاتل دست به کار می شوند...
درحالی که چهار پسر جوان در لاس وگاس در حال خوش گذرانی در پارتی مجردی یکی از دوستانشان هستند ، توسط دو دختر جذاب فریفته میشوند و همراه آنها به یک پارتی خصوصی دیگر میروند که در آنجا …
سه دختر جوان آمریکایی به اسامی بت ، وینتی و لورنا که در اروپای شرقی در حال مسافرت و خوش گذارنی هستند با دختر اروپایی زیبا و بلند قدی به اسم الکس آشنا می شوند . دخترها با وسوسه الکس تصمیم می گیرند به مسافرخانه ای در حومه شهر بروند اما این مسافرخانه همان مسافرخانه ای است که قاتلان یک سازمان مخوف زیرزمینی ، مسافران را شکار کرده و بقتل می رسانند...
سه جهانگرد در جست و جوي هيجان و ماجرا، صحبت شهرکي در اسلواکي را مي شنوند که جمعيت مذکرش به خاطر جنگ داخلي کاهش يافته و تصميم مي گيرند به آن شهرک پرت و ناآشنا بروند...
یک گزارشگر تلوزیونی به همراه یک فیلمبردار به دنبال آتش نشان ها وارد یک آپارتمان تاریک می شوند، و طولی نمی کشد که خود را حبس شده در این ساختمان می یابند، آن هم در حالی که حوادث وحشت آوری در انتظارشان است...