Rob Diamond

یک تکاور سابق نیروی دریایی پس از آزادی قاتل مادرش و ضرب و شتم شدید خواهرزاده‌اش، در وضعیت روحی بسیار دشواری قرار می‌گیرد.

مردی پس از بیدار شدن از کما در حالی که هیچ خاطره‌ای از هویت خود ندارد، مظنون به یک پرونده قتل‌های زنجیره‌ای می‌شود.

برادرهای دوقلو ، پس از اینکه در سیستم مراقبت از کودکان بزرگ شدند و مورد آزار قرار گرفتند، با گروهی از افراد سرگردان آشنا می شوند. این گروه در ابتدا به آنها پناه می دهد، اما در نهایت مشخص شد که آنها یک باند جنایتکار خشن هستند. دوقلوها برای نجات جان خود، فرار می کنند و خود را در یک شهر کوچک در یوتا میابند ...

یک جنایتکار، با دختر بچه‌ای خوش قلب و مهربان آشنا می‌شود. این ملاقات، سبب می‌شود که مسیر خلافکار تغییرات بسیار زیادی به خود ببیند.

"بردیجر"، یک دانش آموز دبیرستانی خارجی است که زخم های پنهانی دارد. او در فقر زندگی میکند، با این حال مادرش تمام تلاش خود را کرد تا پسرش زندگی خوبی داشته باشد. اما شرایط زمانی بحرانی تر میشود که ناپدریِ "بریدجر" زندگی او و مادرش را تهدید میکند. بنابراین "بریدجر" مجبور میشود تنها با 197 دلار موجودی، مادرش را با خود برداشته و از آنجا دور شود...

دو زوج ، بعد از یک رابطه پنهانی تصمیم میگیره که پیش همسر قانونی خودش برگرده اما آیا دیر نشده؟ شاید دیر شده! برای درک بهتر حتما ایم فلیم رو ببینید و ....

در آینده ای نه چندان دور ، جامعه اجازه داده ، که درستی سیاسی از حد پوچ فراتر رود. برای سالها پسر اسکاتلندی زیر میکروسکوپ دولت بوده و سرانجام مأموریت یافته است که برای همیشه درهای خود را ببندد. پسر اسکاتلندی ، کلیف الیوت ، وقتی می خواهد به آخرین خرده ریزهای میهن پرستی بچسبد و آخرین جایزه عقاب پیشاهنگی را بدست آورد ، گلدان را تحریک می کند...

لیزا و اندی، دخترخاله و پسردایی صمیمی، خاطرات شیرین کودکی مشترکی دارند. سال ها بعد، با دریافت خبر بد برای اندی و قرار گرفتن زندگی لیزا در آستانه فروپاشی، آنها دوباره ارتباط برقرار می کنند و برای حل مشکلاتشان به گذشته شان رجوع می کنند.