امانانل و فیلیپ زوجی هستند که میخواهند فرزندی داشته باشند، اما فیلیپ به دلیل گرایشش مخالف است. امامانل تصمیم میگیرد که این کار را انجام دهد، حتی اگر خطر از دست دادن فیلیپ را داشته باشد.
به پلیس آنتونیو دستور داده میشود که رزتا ۱۱ ساله و برادرش لوسیانو را از میلان به پرورشگاهی در سیسیل ببرد. مادر آنها به جرم مجبور کردن رزتا به فحشا زندانی شده است. آنتونیو که تمایلی به این کار ندارد، خیلی زود یاد میگیرد که با بچهها همدردی کند.
"جین" یک استاد فلسفه روشن فکر است.نامزد او از خانه رفته و او که نمی خواهد در خانه او بماند دعوت "ناتاشا" را قبول می کند تا در اتاق خواب پدرش "ایگو" که همیشه با دوست دختر جوان خود "ایو" است بماند."ناتاشا" به او داستان یک گردنبند گمشده و شک او به "ایو" را تعریف می کند و...
داستان یکی از بزرگترین قمارهای حرفه ای فرانکلین را بررسی می کند. در سن 70 سالگی، فرانکلین بر جاسوسان بریتانیایی و خبرچینان فرانسوی غلبه کرد، در حالی که اتحاد فرانسه و آمریکا در سال 1778 را مهندسی کرد.