در رومانی دهه ۱۹۲۰، میخائیل پس از سالها دوری، به روستایش بازمیگردد تا از النای بیوه خواستگاری کند. اما او در ابراز عشقش مردد میشود و از کشیش روستا کمک میخواهد. اوضاع زمانی بغرنج میشود که میخائیل متوجه میشود النا خواستگار دیگری به نام ماندرلو دارد، در حالی که اهالی روستا در حال تدارک چیزی هستند.
سگ یک زن در واگن متروی بخارست مدفوع می کند. این حادثه توسط دوربین نوجوانی که آن را در فضای مجازی منتشر می کند، شکار شده است. هرج و مرج رخ می دهد ,و ...
آنتون، پیانیست معروف، گم شده است. میهنئا، پلیسی که این پرونده را به دست می گیرد، به تدریج از سرنوشت آشفته هنرمند، روابط عجیب و غریب او و تصمیماتی که باعث چرخشی از رویدادهای غافلگیرکننده شده است، آگاه می شود...
دو نوجوان به نامهای ترزا و مارک که از زندگی در خانه ناراضی هستند، برای فرار از خانه سوار قطار میشوند. اما ماجراجویی آنها خیلی زود پیچیدهتر از چیزی میشود که انتظار داشتند.