یک دزد خرده پا گرفتار یک معلم محترم می شود و سعی می کند زندگی خود را بازسازی کند - تا زمانی که مقامات نزدیک می شوند و عاشقان را مجبور می کنند که به عنوان فراری زندگی کنند...
آلن با ناتالی ازدواج می کند ، اما از خانواده بزرگ و پر سر و صدای او خسته می شود . او از نصیحتهای برادرشوهرش، انتقادهای او، و اینکه همیشه در مورد او قضاوت میشد، خسته می شود . او با ناتالی صحبت کرده و از او می خواهد که با خانوادهاش صحبت کند. با حمایت ناتالی، آلن توانست با خانوادهاش مرزهایی تعیین کند و استقلال خود را به دست آورد...