این داستان، ماجرای زندگی یک بازیگر زن را روایت میکند که پس از برملا شدن راز پنهان و تاریک شوهرش، زندگیاش به کلی دگرگون میشود و با چالشهای جدیدی روبرو میشود.
نوآمی و الی همیشه عاشق همدیگر بودند. با اینکه الی خیلی به دخترها گرایش ندارد. این داستان گذشته های /انان را نشان میدهد و نشان میدهد که هردو برای یک پسر تلاش میکردند تا بدستش بیاورند
گرتا (کیرا نایتلی) و نامزدش دیو (آدام لوین) از کالج با هم دوست بوده اند و با هم ترانه می سروده اند تا اینکه به نیویورک می آیند و دیو قراردادی با یک کمپانی بزرگ و مهم موسیقی می بندد. ولی جذابیت های شهرت باعث می شود که دیو خودش را گم کند و گرتا که سخت دلباخته ولی گیج و پریشان است، به حال خودش رها می شود. وقتی گرتا با دَن (مارک روفالو) آشنا می شود دنیای او زیر و رو می شود. دن مدیر موسیقی بیکاری است که بطور تصادفی گرتا را می بیند که در ایست ویلیج نیویورک، موسیقی اجرا می کند و بلافاصله مسحور استعداد کشف نشده گرتا می شود. بدین ترتیب است که با همکاری این دو ترانه محبوب یک تابستان در نیویورک سیتی ساخته می شود...
مردی که در نیویورک زندگی می کند و سالهاست با خانواده ی ثروتمند خود رابطه نداشته و در واقع رانده شده بهش خبر می رسد که پدرش 48 ساعت دیگر خواهد مرد بنابرین موافقت می کند تا پدرش را ببیند ولی…
داستان در مورد دختر نوجوانی به نام "جیمی کلی" است در یک مدرسه راهنمایی درس می خواند و می خواهد به همراه بهترین دوستش، "ایزابلا" کمک کند و از دست دشمن خود آنجلینا رها شود و به پسر رویاهای خود، "هادسون" برسد و...
یک وکیل نیویورکی ، دو فرزند نوجوان خود را برای تعطیلات به مزرعه مادر خود در شمال نیویورک می برد. چیزی که قرار بود یک آخر هفته کوتاه باشد ، تبدیل به ماجراجویی تابستان، روابط عاشقانه، راز های خانوادگی و کشف خود می شود ..
داستان این فیلم در مورد شخصیت آدام است، آدام فردی است خوش تیپ ، مهربان و جوان که متاسفانه از یک بیماری لاعلاج رنج می برد ، با این حال او نا خواسته به دختری به نام بث که در همسایگی آنهاست علاقه مند می شود. بث انسانی خوش فکر ، نویسنده و زیباست که قبلا یک رابطه شکست خورده و آسیب دیده را با جوانی مانند آدام تجربه کرده است...
فیبی دختری باهوش و خلاق است که عاشق بازی شطرنج است. او همچنین دچار اختلالی به نام سندرم تورت است که باعث میشود حرکات و صداهای غیرارادی داشته باشد. فیبی در مدرسه با مشکلاتی مواجه است و اغلب توسط معلمانش مورد آزار قرار میگیرد. او در یک مدرسه جدید ثبت نام میکند و با معلمی به نام خانم مارشال (کلارکسون) آشنا میشود که...
یک معلم دبیرستان به نام جیک سینگر که در رابطه با یک بیوه زیبا به نام آلگرا مارشال قرار میگیرد. با مشکلات روانشناسی خود، دکتر مورالس و پدر سابق آلگرا دست و پنجه نرم کند....
«کريستوفر مارشال» (فاينز) مردي با تربيت اشرافي است که خيال دارد سناتور شود. او يک روز در هتل با «ماريزا ونچورا» (لوپز)، خدمتکاري که لباس زن ثروتمندي را به تن کرده، روبه رو مي شود و به او دل مي بازد. در حالي که «ماريزا» همان زني نيست که «کريستوفر» تصور مي کند...
«مايکل فلگيت»، جوان انگليسي مقيم منهتن، يک شرکت موفق حراج اشياي هنري کم ياب و با ارزش را مي گرداند. وقتي «مايکل» با «جينا» آشنا مي شود، بلافاصله از او خوشش مي آيد و سه ماه بعد از او تقاضاي ازدواج مي کند. اما «جينا» مي گويد که به خاطر خانواده اش، «مايکل» هرگز نبايد ازدواج با او را به ذهن خود خطور دهد. کمي بعد «مايکل» به مشکل خانواده ي «جينا» پي مي برد: «فرانک»، پدر «جينا»، يک سردسته ي مافيايي است...
داستان فیلم در مورد مردی بنام «مایک» است که دختر مورد علاقه اش را در نیو یورک رها کرده و به لس آنجلس آمده تا تبدیل به یک ستاره شود. اکنون شش ماه از زمانی که دوست دخترش او را رها کرده می گذرد و او حال خوشی ندارد. از این رو رفقای او تصمیم دارند او را دوباره به صحنه حرفه ای باز گردانند...
یک زن مجرد تنها مردی را برای قرار ملاقات پیدا میکند که در ابتدا بینقص به نظر میرسد، اما بعداً زنی دیگر با شخصیت دیوانه و مالک ظاهر میشود و زن نمیتواند کسی را متقاعد کند که مرد دوقطبی است...