Fung Lam

یک افسر گارد سلطنتی سه نفر از دوستان دوران بچگی او دستور دارند تا او را به دام بیاندازند و را برای مدتی منجمد در مکانی نگه دارند. ولی 400 سال بعد او یخ ها را می شکند و به نبرد با افرادی که این بلا را سرش آورده اند می رود...

فرانکی پس از جدایی از دوست دختر زتا، برای کاری به شمال می رود و در آنجا با دختری جذاب سلیا آشنا می شود و نسبت به او احساس می کند.

جزیره‌ی پرشور، جایی بود که افرادی با اهداف مختلف همدیگر را ملاقات می‌کردند و داستان‌های رنگارنگی را به وجود می‌آوردند. سایمون و جوهانا سال‌ها پیش ازدواجشان را به خاطر ارزش‌ها و اهداف متفاوت در زندگی، پایان دادند...

وقتی دختر یک سرمایه دار پس از رهایی از ربوده شدن جسد او در اثر مصرف بیش از حد کوکائین پیدا می شود، او برای انتقام دست از کار نمی کشد...

نگهبان امپراتوری پس از خیانت اطرافیانش به صورت تصادفی زیر برف دفن شده و در زمان منجمد میشود، 400 سال بعد او بازمیگردد تا نبرد نیمه تمامش را به پایان برساند...