چهار دوست به نام های لوکاس، جولیوس، جینو و سانچز در تلاشند تا از زندگی روزمره در نوکولن، برلین بین مواد مخدر، رپ، خشونت و کسالت جان سالم به در ببرند...
زنی به دنبال شوهر سابق خود میرود اما یک باند بسیار خطرناک به دنبال او هستند تا او را به قتل برسانند و او باید شوهر خودش را از دست این باند خطرناک نجات دهد اما …
داستان فیلم در مورد دختری غیرعادی می باشد که بر روی بهداشت بدن حساسیت زیادی دارد، از قضا دچار یک بیماری شده و راهی بیمارستان می شود. در آنجا اتفاقات عجیبی برایش رخ می دهد...
ماریسا یک دختر ۲۰ ساله آلمانی هست که از کشور خود،پلیس،یهودیان و قانون متنفر و به دنبال خوش گذرانی و کارهایی نظیر نوشیدن و خالکوبی و همراهی با باندهای نازی می باشد تا اینکه بعد از برخورد با یک پناهنده افغان طرز فکر و نگرش او تغییر می بابد اما آیا اکنون ماریسا می تواند از این گروه ها و باندهای خلافکار نازی بیرون بیاید…؟
جایی بین نیویورک سیتی و شمال نروژ ، "فرانسیس" نقاش آمریکایی و "یاشا" یک مهاجر، براساس اتفاقاتی غیرمنتظره با هم آشنا میشوند . یاشا برای دفن پدرش به سرزمین وایکینگ ها برگشته و فرانسیس برای کار خود در زیر نور خورشیدی که هرگز کاملا غروب نمیکند گذشته را دفن و آینده را کشف میکنند و خانواده ای که هیچگاه نداشته اند را پیدا میکنند و ....