پایان تمدن فرا رسیده است. پدری به اتفاق پسرش در میان بازماندگان حضور دارند. اما وقتی پدر جانش را از دست می دهد، پسرک تصمیم می گیرد در امتداد رودخانه ای سفر کند...
فاستو و نادین برای اولین بار در یک هتل در پاریس با یکدیگر آشنا میشوند. هر دوی آنها شکننده، تنها و شیفته آرزوی دستنیافتنی خوشبختی هستند. فاستو مردی ایتالیایی است که به فرانسه مهاجرت کرده و به عنوان پیشخدمت کار میکند، اما آرزو دارد که موفق شود، اما در این راه ناکام مانده است. نادین دختر جوان و زیبایی فرانسوی است. آنها عاشق یکدیگر میشوند و ...
روزاریو روسو یک مرد پنجاه ساله عشق سابق کامورا است که پس از ترک قتل با خانواده اش در فرانکفورت زندگی می کند. با این حال، زمانی که اولین پسرش از ناپل به آنجا میآید، گذشتهاش به او میرسد...
سزار یکی از شهرهای لاتین دستور داد فرزندان خواهرزاده اش، یعنی رموس و رمولوس را به رودخانهٔ تیبر افکنند. زیرا از این می ترسید که این دو چون بزرگ شوند، وی را از تخت به زیر آورند. کودکان در نقطهٔ کم آبی از رودخانه فروافتادند و ماده گرگی آنها را نجات داد. گرگ با شیر خود ایشان را سیر میکرد تا زنده بمانند. سپس چوپانی آن دو کودک را یافت و به خانه بُرد و بزرگشان نمود. برادران که بزرگ شدند، هر دو رویای ایجاد بزرگترین تمدنی که بشر به خود دیده را داشتند اما به جان یکدیگر افتادند و...
یک پدر بیمار لاعلاج خانواده آشفته خود را آماده می کند تا از دو فرزند خردسال خود مراقبت کنند و بدون او با زندگی روبرو شوند - اما آنها باید به مشاجرات قدیمی خود پایان دهند.