نامزد تیفانی عروسی را به هم میزند و تیفانی دلشکسته میشود. رقیب او در محل کار نیز از این فرصت استفاده کرده و تمام مراسمهای لغو شده را برای عروسی خود میگیرد.
دو دوست دوران کودکی که در نوجوانی در یک رستوران کار میکردند، پس از مرگ صاحب رستوران، آن را به ارث میبرند. اما این ارثیه یک شرط دارد: آنها باید ظرف سه هفته با هم ازدواج کنند تا بتوانند رستوران را صاحب شوند. هر دوی آنها مجرد هستند و برای پیدا کردن "مورد مناسب" با عجله به دنبال شریک زندگی میگردند.
وقتی هانا، نویسنده سبک زندگی و مجرد متعهد، کلبه مادربزرگ مرحومش را به ارث می برد، کول بیوه را استخدام می کند تا به فروش آن کمک کند. زمانی که هانا با کول وقت می گذراند، ایمان او به عشق و روابط باز می گردد...