لوسی هیل (رنی زلوگر) در یک شرکت بزرگ تولید مواد غذایی در میامی کار میکند اما مسئولان کمپانی که از تولیدات خودشان در یک شهر کوچک راضی نیستند تصمیم میگیرند او را به آنجا بفرستند تا مقدمات بسته شدن آن کارخانه را فراهم کند...
شبی گرگی «ویل رندال» (نیکلسن) را گاز می گیرد. پس از آن «ویل» آرام آرام دچار خصوصیات حیوانی می شود. تا این که به دیدار یک متخصص حلول روح حیوانات می رود که به او می گوید خیلی زود گرگ خواهد شد و …
وکاس و ناثان اسکات، دو برادر ناتنی، در شهر کوچک و پرهیاهوی تری هیل، کارولینای شمالی، زندگی میکنند. آنها در زمین بسکتبال و در میان دوستانشان با هم رقابت میکنند و گاهی اوقات با هم اختلاف نظر دارند.
نام سریال یعنی «شهر جادویی» برگرفته از لقب شهر میامی آمریکاست و داستان سریال نیز در همین شهر و در سال 1959 میلادی، پیرامون یکی از بزرگترین هتل های جهان رُخ میدهد. «آیزاک اوانز» شخصیت اصلی این سریال، صاحب هتل بزرگ «دریا نما – Miramar» است. آیزاک همواره رویای ساختن این هتل را داشته و به همین دلیل و برای تامین هزینه های ساخت مجبور شده با رییس باندهای خلافکاری و قماربازی شهر، یعنی «بن دایموند» معروف به «قصاب» شریک شود. «دایموند» که به دلیل علاقه به قمار سرمایه خود را بر روی این هتل قرار داده، تمام تلاشش را میکند تا بازی قمار را راه بیندازد ولی از سوی دیگر آیزاک نمیخواهد پای دارودسته دایموند به هتل او و نزدیک خانواده اش باز شود. از سوی دیگر هم دادستان شهر میامی هم به دنبال دستگیر کردن «بن دایموند» است و آیزاک باید پای خودش را از کارهای دایموند نیز بیرون بکشد.
سریال در مورد یه دکتر یا پزشک خانواده که دفتر کارش توی یه محله پایین و فقیر هست. این دکتر که اسمش “بکر” هست، آدم بد اخلاق و بدعنق و بدقلق و کم صبریه و دائم به همه چی ایراد میگیره و غر میزنه. کلا هم ۲ تا دوست داره یکیشون که یه دختره که یه کافه قدیمی رو اداره میکنه و بکر صبحانه و ناهارش رو اونجا میخوره دوست دیگرش هم یه مرد نابینا هست که بغل همون کافه، دکه روزنامه فروشی داره هرروز صبح بکر به این کافه میره، قهوه میخوره و سیگارش رو میکشه بعد میره سرکار. سریال حوادث اطراف این فرد رو نشون میده و نظریات “بکر” و غر زدنهاش و برخوردش با موضوعات مختلف رو بیان میکنه ...