داستان درباره کارگر رستورانی است که با یک تلویزیون مرموز به مدرسهای ویژه تبهکاران سینمایی منتقل میشود. او در این مدرسه، نه تنها هدف جدیدی در زندگی پیدا میکند، بلکه فرصتی برای انتقام گرفتن از کسانی که به او بدی کردهاند، به دست میآورد.
کارهای ظالمانه یک زن در قبال یک فرد ترنس، مجازاتی ماوراءالطبیعه برای او به دنبال دارد که باعث میشود او صمیمیترین بخش بدنش را از دست بدهد. اکنون، او با استفاده از یک گل جادویی، در تلاش است تا با یافتن عشق حقیقی، این طلسم را بشکند.
جوی و اتان پس از تلاشهای بسیار برای حفظ عشق خود در برابر گذر زمان، دوری مسافت و همهگیری جهانی که موجب جداییشان شده بود، بار دیگر در کانادا با یکدیگر دیدار میکنند. اما این ملاقات، آنها را با حقیقتی تلخ روبرو میسازد: هر دوی آنها به طور جداگانه تغییرات بسیاری کردهاند.