جوی و اتان پس از تلاشهای بسیار برای حفظ عشق خود در برابر گذر زمان، دوری مسافت و همهگیری جهانی که موجب جداییشان شده بود، بار دیگر در کانادا با یکدیگر دیدار میکنند. اما این ملاقات، آنها را با حقیقتی تلخ روبرو میسازد: هر دوی آنها به طور جداگانه تغییرات بسیاری کردهاند.
پس از اخراج بیرحمانهای که زنجیرهای از وقایع ناگوار را به دنبال داشت، فیلو نقشهای دقیق برای انتقام از مادر مولی، غول خردهفروشی، میکشد. او قصد دارد امپراتوری او را نابود کند و انتقام نهایی را بگیرد...
یک دختر جوان لوس و نازپرورده مجبور میشود با مادرش در یک مأموریت پزشکی در تارلاک همراه شود. در آنجا او با مرد جوانی از دنیایی متفاوت آشنا میشود که جنبه دیگری از زندگی را به او نشان میدهد.