یک مرد جوان و خواهرش در مییابند که مردی که آنها همیشه فکر می کردند پدربزرگشان بوده، شوهر دوم مادربزرگشان است و پدر بزرگ واقعیشان یک خلبان بوده که در جنگ فوت کرده است...
آسوکا، دختر جوان خجالتی، توسط همکلاسیهایش مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. هنگامی که آنها برای سفر علمی به کره میروند، آسوکا برای انتقام از آنها، پیامی نفرین شده برای آنها ارسال میکند که آنها میتوانند آن را به دیگران منتقل کنند یا بمیرند...
نانا چیگوسا در همه چیز عالی است؛ در درس خوب است، عضو شورای دانش آموزی است و خیلی خوشگل است. کائورو سوگیمارو دقیقا برعکس اوست؛ زشت، نادان و چرت و پرت حرف می زند. این دو با وجود تفاوت های زیاد، همسایه هستند و از بچگی با هم دوست شده اند. اما سرنوشت قصد دارد آنها را به روش عجیب و غریب خود نزد هم ببرد. چه خبر خواهد شد وقتی بفهمند که سلایقشان نزدیک تر به هم است تا آنچه فکر می کردند؟
سومیره ایوایا به عنوان سردبیر برای یک روزنامه معروف کار می کند. او از یک دانشگاه معتبر فارغ التحصیل شده است. او پس از اخراج شدن در محل کارش، دوران سختی را پشت سر می گذارد.