خانواده ییلماز به دلیل مشکلات مالی در خانه مادربزرگ خود ساعدت نقل مکان می کنند. خانه قدیمی سعادت ، موجوداتی زندگی می کنند. و این موجودات کسی را در خانه نمی خواهند...
نیهات، یک کارمند درونگرا در یک کافه تریا بیمارستان، توسط عایشه، زنی مرموز که به تازگی در آنجا به عنوان ظرفشور شروع به کار کرده است، گیج می شود. رویکردهای اغواگرانه آشکار او، نیهات را شرمنده می کند و در عین حال او را عصبی می کند...