بردی هاوکس برای نجات پسرش جرمیا که به گروه بوچ کسیدی و ساندنس کید پیوسته، به دنبال آنها میرود تا او را قبل از گرفتاری بیشتر با قانون، از آن گروه جدا کند.
در حین سفر به یک رویداد قمار، برادی، بیلی و جرمیا با گروهی روبرو می شوند که به قطار آنها حمله می کند. بعداً وقتی ارمیا را گروگان می گیرند ، بردی و بیلی برای نجات او دست به کار می شوند...
پس از جنگ داخلی ، دو برادر که از ارتش خارج شده اند به خانه باز می گردند و باید برخی از بستگانشان را که توسط گروهی از همفکران متجاوز ربوده شده اند نجات دهند...
«داج سیتی»، به عنوان آخرین شهر پیش از ورود به قلمرو غرب وحشی، به طور طبیعی به مرکز تجمع تبهکاران تبدیل شده است. به همین دلیل، دولت فدرال یکی از توانمندترین مأموران مجری قانون خود، یعنی کلانتر «مت دیلون»، را به این شهر اعزام میکند. کلانتر دیلون در اجرای قانون بسیار قاطع و سرسخت است، اما هرگز این اصل را فراموش نمیکند که قانون برای خدمت به مردم وضع شده است، نه آنکه مردم در خدمت قانون باشند. در انجام این مأموریت دشوار، «تَدِ» تازهکار و «فِستوس هَگِنِ» سالخورده و باتجربه، به عنوان معاونان کلانتر، او را یاری میدهند.