جاگنا، زنی جوان و مصمم، در روستای لهستانی اواخر قرن نوزدهم، در تلاش است تا زندگی مستقلی برای خود بسازد. این روستا، جامعهای بسته و مردسالار است که با شایعات و اختلافات مداوم، آکنده از تنش است...
کاسیا سولسکا، دختری روستایی، از سوی خانوادهاش مجبور به ازدواج با مردی غیرجذاب میشود. او در نهایت به صورت مخفیانه وارد دانشگاه میشود و از روستا به ورشو فرار میکند. در آنجا به عنوان پرستار بچه مشغول به کار میشود...
در سوپوت، لهستان، یک روانشناس قدرتمند گروهی از غریبهها را به سمت ویلایی باستانی هدایت میکند تا قتلی را که سالها پیش اتفاق افتاده را دوباره به نمایش بگذارند...