هرینیگتون، نویسنده موفق، به دلیل فشارهای ناشی از موفقیت، به یک منزوی تلخ تبدیل شده است. او برای شرکت در جشنواره کریسمس سالانه به زادگاهش بازمیگردد و در آنجا با آوریل، روابط عمومی انتشارات خانهای که با آن کار میکند، آشنا میشود. آوریل با مهربانی و دلسوزی سعی میکند به هرینگتون کمک کند تا از تنهایی خود بیرون بیاید و دوباره به زندگی عادی بازگردد.
ربکا، یک معلم، و آدام، یک مدیر تبلیغات، برای برنامه ریزی عروسی یهودی خود هیجان زده هستند، اما زمانی که آدام یک کمپین تبلیغاتی جدید را وارد می کند و مادرانشان با هم ملاقات می کنند ، عروسی و آینده آنها در خطر می افتد ...