فرانک جوان که در کمد مدرسه در طول هالووین 1962 قفل شده است، شاهد روح دختری جوان و مردی است که سال ها پیش او را به قتل رسانده است. اندکی بعد او خود را تحت تعقیب قاتل می بیند و...
قبل از رژه سالانه چهارم ژوئیه، زندگی ریچل زمانی به آشوب کشیده میشود که شوهر غریبهاش پس از سالها حبس به خانه بازمیگردد و میخواهد دوباره بخشی از زندگیاش باشد؛ این موضوع همچنین بر روی دختر نوجوان آنها و سارا، مادر ریچل، نیز تأثیر میگذارد.