یک مستند پیرامون کمدین و بازیگر آمریکایی "بیل کازیبی" ، او متهم به تجاوز به زنان شده است ، تاکنون بیش از ۵۰ زن ادعا کردهاند که توسط این هنرمند آمریکایی مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند اما این نخستین بار است که او برای چنین اتهامی مورد محاکمه قرار میگیرد، او به اتهام تعرض جنسی به آندریا کانستند، کارمند پیشین دانشگاه تمپل تحت محاکمه قرار گرفت...
"جری سینفیلد" که از موفقیتهای سیتکام خود خوشحال است،تصمیم عجیبی می گیرد.او از نقش خود کناره گیری کرده و تصمیم می گیرد چیزی کاملا جدید را بسازد.فیلم او را در این پروسه دنبال می کند...
بخاطر اختلال غیرعادی که در رشد سنی یک پسر افتاده ، او 4 برابر سریعتر از یک انسان معمولی رشد میکند ، وقتی که پسر وارد کلاس پنجم میشود ، ظاهر یک انسان 40 ساله را دارد...
یک تاکسی سواری با یک راننده دیوانه باعث مرگ نابهنگام هاپر می شود. او متوجه می شود که اکنون یک روح است و باید یاد بگیرد که زمان بیشتری را با بچه هایش بگذراند...
مکس دِیولین صاحبخانه مخوف یک محله فقیر نشین در لس آنجلس است. مکس در حالی که برای فرار از مستاجران عصبانی خود می دود، پس از اینکه یکی از آنها می گوید مالک ساختمان است، مکس توسط اتوبوس کشته می شود و به جهنمی که شبیه یک دفتر مرکزی شرکت است فرود می آید. او با بارنی ساتین، مدیر روحها، سرسپردۀ شیطان، ملاقات میکند، که به او میگوید که اگر بتواند سه جوان بیگناه را در ازای جان خود بفروشد، او را آزاد میکند. ..
در کلوپ شبانه غیرقانونی مادام زنوبیا، زمانی که استیو جکسون و واردل فرانکلین کیف پول آنها حاوی یک بلیط بخت آزمایی برنده را دزدیدند، آنها تصمیم گرفتند آن را پس بگیرند....
"باب سندرز" مستند ساز به همراه همسرش "کارول" به عنوان پس زمینه فیلم جدیدش به جلسه های روانشناسی گروهی می پیوندند.پس از بازگشت به خانه،زوج تغییر بافته با نزدیکترین دوستان خود "تد" و "آلیس" روبرو می شوند و...
زمان میگذرد و همه چیز تغییر میکند. اسکات و رابینسون هم همینطور. اسکات استاد دانشگاه شده و رابینسون جایگاه بالایی در S.S.A دارد. در واقع، فرزندانشان اکنون مأموران هستند.
سریال در مورد یه دکتر یا پزشک خانواده که دفتر کارش توی یه محله پایین و فقیر هست. این دکتر که اسمش “بکر” هست، آدم بد اخلاق و بدعنق و بدقلق و کم صبریه و دائم به همه چی ایراد میگیره و غر میزنه. کلا هم ۲ تا دوست داره یکیشون که یه دختره که یه کافه قدیمی رو اداره میکنه و بکر صبحانه و ناهارش رو اونجا میخوره دوست دیگرش هم یه مرد نابینا هست که بغل همون کافه، دکه روزنامه فروشی داره هرروز صبح بکر به این کافه میره، قهوه میخوره و سیگارش رو میکشه بعد میره سرکار. سریال حوادث اطراف این فرد رو نشون میده و نظریات “بکر” و غر زدنهاش و برخوردش با موضوعات مختلف رو بیان میکنه ...