مادری دخترش را در زیرزمین خانهشان زندانی میکند تا از تصمیمات اشتباه او جلوگیری کند. او خبر ندارد که با این کار، در حال تکرار گذشتهی آسیبزای خودش است. با غیبت دختر، توجه همسایهها جلب شده و سوءظنها به سوی مادرِ پریشان داستان معطوف میشود.
داستان تیلور فری که از طرف خدا ماموریتی دریافت میکند: داستانهای خانوادهاش را بازگو کند و جامعه خود را الهام بخشد. اما او نمیداند که شیطان هم برنامههای خود را دارد...
فرانچسکا گود یک بانکدار موفق نیویورکی است که یک شبه از یک "بانوی رئیس" به یک "جوجه شکسته" تبدیل می شود، پس از اینکه فدرال رزرو تمام دارایی های او را مسدود می کند...
آیا بهترین دوستان می توانند عاشق شوند؟ همسایه های سدی و بن در حالی که روح کریسمس و جادوی پیمان کودکی خود را زنده نگه می دارند ،هنگامی که آنها هشت ساله بودند ، آنها یک درخت کریسمس را در پشت کلیسا کاشتند و پیمان کریسمس آغاز شد...
این فیلم داستان مدیر موفقی را نشان می دهد که پس از ازدواج با وکیلی که دچار اختلال دوقطبی است، با چالش های زندگی روبرو می شود و در این مسیر به مفهوم واقعی عشق و تعهد پی می برد.
مایا دولیتل (کایلا پرات) در سفری به هالیوود برای کمک به چیهواهوای افسرده ستارههای مشهور، زمانی که برنامه تلویزیونی خود را به او پیشنهاد میکنند، درگیر زرق و برق و زرق و برق هالیوود میشود. اما با کمک همراه وفادارش لاکی، او میتواند نما را ببیند و به رویاهای خود برای کمک به حیوانات وفادار بماند.
داستان دو کودک با نامهای اندی (اما رابرتز) و بروس (جک تی استین) است که بطور مخفیانه و در یک خانه متروک اقدام به نگهداری از ۹ سگ ولگرد می کنند ، پس از مدتی و با کمک دو تا ازدوستانشون این خانه متروک به هتلی مجهز برای سگها تبدیل می شود...
خانوادهی پرود برای تعطیلات به یک جزیره دعوت میشوند. اما در این جزیره، یک دانشمند دیوانه به نام دکتر کارور آنها را گرفتار میکند و میخواهد فرمول یکی از تنقلات اسکار را بدزدد...
دکتر "جان دولیتل" دنیا را در دستان خود دارد.همسر زیبا و دختران قابل تحسین از یک طرف و شغلی که بهتر از این نمی تواند باشد.یک شب که او نزدیک بود با اتومبیلش سگی را زیر بگیرد سگ فریاد می زند "احمق" و ناپدید می شود.از آن به بعد قابلیت دوران کودکی او یعنی صحبت با حیوانات باز می گردد…
سریال در مورد یه دکتر یا پزشک خانواده که دفتر کارش توی یه محله پایین و فقیر هست. این دکتر که اسمش “بکر” هست، آدم بد اخلاق و بدعنق و بدقلق و کم صبریه و دائم به همه چی ایراد میگیره و غر میزنه. کلا هم ۲ تا دوست داره یکیشون که یه دختره که یه کافه قدیمی رو اداره میکنه و بکر صبحانه و ناهارش رو اونجا میخوره دوست دیگرش هم یه مرد نابینا هست که بغل همون کافه، دکه روزنامه فروشی داره هرروز صبح بکر به این کافه میره، قهوه میخوره و سیگارش رو میکشه بعد میره سرکار. سریال حوادث اطراف این فرد رو نشون میده و نظریات “بکر” و غر زدنهاش و برخوردش با موضوعات مختلف رو بیان میکنه ...