یک صاحب قایق تفریحی ثروتمند و بی ملاحظه، به روی عرشه فرستاده میشود و در این هنگام فرصتی برای مستخدم سابقش پیش می آید که انتقام بدرفتاریهایی که با او کرده را بگیرد. این فیلم بازسازی نسخه سال 1987 آن است.
کمپانی لکس به طور تصادفی موجودی خطرناک را آزاد میکند و این وظیفه سوپرمن است تا به عنوان قهرمانی مردمی در مقابل او ایستادگی نماید و شهر را از این بحران نجات دهد...
«الکس» (استيلر) و «نانسي» (باريمور) وقتي باخبر مي شوند که قسمت پايين يک دوپلکس قديمي خالي شده، هر دو فکر مي کنند آن چه را دنبالش بوده اند، يافته اند. اما خيلي زود پي مي برند که آپارتمان يک عيب بزرگ دارد که فکرش را نکرده بوده اند: همسايه ي طبقه ي بالاشان، «خانم کانلي» (اسل)، زني مسن است که از زندگي شان جهنمي مي سازد.....
«شان بيتمن» (وان دربيک)، دانشجوي کامدن کالج، يکي از معتبرترين مدارس خصوصي شرق امريکاست. «شان» از «لورن هايند» (سوسامن) دانشجويي مقيد به اصول اخلاقي و ظاهرا غير قابل دسترسي، خوشش آمده است؛ در حالي که «لورن» شيفته ي «ويکتور» (پارديو)، پسري خوش سيما و از خود متشکر شده است...
فیلم داستان مرد جوانی است که بدون سیستم ایمنی به دنیا آمده و درون یک حباب پلاستیکی در اتاق خوابش زندگی می کنند. او وقتی متوجه می شود زنی که از دوران کودکی عاشقش بوده قصد دارد در آبشار نیاگارا ازدواج کند، لباسی برای خود ساخته و تصمیم می گیرد او را بدست آورد...
وقتی "برک لندرز"، یکی از ستاره ها بسکتبال دبیرستانی توسط دوست دخترش "الیسون" ترک می شود، همه چیزش را از دست می دهد. اما با کمک خواهر بهترین دوستش، او دوست دختر سابقش را تا جشنواره موسیقی مدرسه تعقیب می کند و...
برادر ادگار (باب هاسکینز) با ظاهری وارسته و همگروه جنایتکارش مورالس (آنتونیو باندراس) ادعا میکنند که جورابهایی را میفروشند که توسط یتیمان نابینا دوخته شدهاند و درآمد حاصل از آن برای حمایت از یتیمخانه استفاده میشود. در واقعیت، ادگار و مورالس دو مرد کلاهبردار هستند که...
“سباستین” قصد دارد تا قبل از پیدا کردن عشق واقعیش با هیچ دختری رابطه نداشته باشد. به همین منظور او با خواهر ناتنیش “کاترین” شرط بندی می کنند که اگر سباستین نتواند روی تصمیمش بماند باید جگوارش را به کاترین بدهد و اگر سباستین برد، کاترین را بدست می آورد …
"روث استوپس" یک معتاد تهی دست میباشد که بعد از باردار شدن زندگی اش رنگ پیچیده تری به خود می گیرد. زمانیکه قاضی به او دستور می دهد یا فرزندش را سقط کند یا به زندان فرستاده خواهد شد او بر سر دو راهی قرار می گیرد و...
چهار دوست در حال فارغ التحصیل شدن از کالج هستند و یکی شان – «لیلینا»(رایدر) – فیلمی ویدئویی درباره ی افکار آنان درباره ی آینده می سازد. «لیلینا» با «مایک» (استیلر)، مدیر اجرایی تهیه ی برنامه های ویدئویی برای یک شبکه ی تلویزیونی جنجالی آشنا می شود که فیلم «لیلینا» را برای مسئولان تلویزیون نشان می دهد و توجه آنان را جلب می کند…
زمانی که گراهام مارشال (مایکل کین)، مدیر تبلیغاتی با تجربه، ترفیع شغلی به مردی جوانتر را از دست میدهد، وضعیت ناخواسته او را به تصادف در مترو سوق میدهد که در آن یک مرد بیخانمان کشته میشود. مارشال با کشف این که هیچ عواقبی برای این حادثه وجود ندارد، شروع به توطئه می کند...
«مارکيز دو مرتوي» (کلوز) و «ويکونت دو و المونت» (مالکوويچ)، اشراف زاده هايي که سابقا دل باخته ي يک ديگر بودند، اينک اوقات شان را صرف نقشه هاي اغواگرانه و تلافي جويانه مي کنند...
یک نویسنده جوان سرخورده ای که در شهر نیویورک زندگی می کند به مواد مخدر و مشروبات الکلی روی می آورد تا خاطرات مادر مرده و همسرش را که از او جدا شده است را پنهان کند...
یک مدیر اجرایی طلاق گرفته به نام مارشال و پسر 11 ساله اش، چارلی، به طور اتفاقی یک جمجمه تبتی جادویی را لمس می کنند و قدرت مرموزی را آزاد می کنند که ذهن مارشال را به بدن چارلی منتقل می کند و بالعکس...
سریال تلویزیونی امریکایی است که داستان بازماندگان یک سقوط هواپیما در جزیرهای در مناطق گرمسیری مدار راس السرطان را بازگو میکند که پس از صحبتهای سرمهماندار در پرواز بین سیدنی- لس آنجلس در جایی در اقیانوس ارام سقوط میکند. هر قسمت سریال، شامل زندگی هر کدام از بازماندگان در جزیره و قسمتی از زندگی گذشتهٔ او میباشد...
داستان سریال در مورد مردی است که همسرش بدلیل مشغله کاری او و بچه را در خانه تنها گذاشته و حالا او باید از بچه مراقبت کند. وی حالا متوجه میشود که پدر بودن سختتر از آن چیزیست که فکرش را میکرد، بنابراین جهت در دست گرفتن کنترل اوضاع تصمیم میگیرد طبق برنامه ریزی های خاص پیش برود و...
Heroes داستان یک سری از افراد را روایت می کند که فکر می کردند مثل بقیه ی مردم هستند تا زمانی که با تواناییهای شگفت انگیزشان از خواب بیدار شدند. مثل : تله پاتی , سفر زمان و پرواز کردن. این افراد به سرعت پی می برند که در جلوگیری از یک فاجعه و نجات نسل بشر نقش مهمی را بازی می کنند و همگی به نوعی تلاش خود را برای نجات دادن دنیا آغاز میکنند...
سریال داستان پسری است به اسم "ند". "ند" ۹ سالشه که متوجه میشود توانایی خارقالعادهای دارد: میتواند موجودات مرده را تنها با یک بار لمس کردن زنده کند . "ند" اما خبر از محدودیتهای این موهبت نداره. همان روز مادر "ند" میمیرد و ند هم زندهاش میکند. یکدقیقهی بعد پدر دختر همسایه میمیرد. شب موقعی که مادرش میبوسدش، مادرش هم میمیرد. محدودیتها اینهاست: ۱- اولین تماس زنده میکند و دومین تماس جان رو میگیرد، برای همیشه. ۲- اگه موجودی را که زنده کرده ظرف یک دقیقه دوباره برنگرداند یکی دیگر به جاش خواهد مرد. "ند" البته عاشق دختر همسایه هم بوده. ۱۸ سال بعد، "ند" شده یک pie-maker موفق و منزوی. تقریبا با هیچ کس رابطهای ندارد. یه کارآگاه خصوصی به اسم "امرسون کد " اتفاقی متوجه توانایی ند میشود و با هم شروع به کار میکنند، به این شکل که "امرسون" پروندههای قتل رو پیدا میکند، "ند" هم با زنده کردن مقتول و پرسیدن چندتا سوال به حل پرونده کمک میکند. یکی از پروندهها مربوط میشود به قتل دختری روی قایق تفریحی. دختری به اسم "چارلوت چاک چارلز" دختر همسایهی "ند"، عشق دوران کودکیش که پدرش را اتفاقی کشته بود...