کارآگاه باب هایتاور با در دست گرفتن امور به دست خود، سعی می کند به یک فرقه شیطانی نفوذ کند تا دختر ربوده شده خود را نجات دهد و انتقام قتل همسرش را بگیرد...
داستان بر روی "ورونیکا" تمرکز دارد، زنی در میانه بیست سالگی که به نظر می رسد همه چیز دارد، چهره زیبا، کار خوب و زندگی عالی. اما او تصمیم می گیرد به زندگی اش پایان دهد...
4 دوست آمریکایی برای گزراندن تعطیلات به مکزیک می روند، که در آنجا با یک توریست آلمانی آشنا می شوند و این توریست آلمانی آنها را متقاعد می سازد تا برای پیدا کردن برادر گمشده اش به او کمک کنند. که برادرش آخرین بار همراه با دوست دخترش نزدیک خرابه های مرموزی دیده شده است.....
«هنک دیرفیلد» کهنه سرباز جنگ ویتنام پیامی از طرف ارتش مبنی بر بازگشت پسرش از عراق و سپس ناپدید شدنش دریافت می کند. هنک که یکی دیگر از پسرانش را سال ها قبل از دست داده، این بار برای یافتن دومی عازم محل خدمت وی می شود. در آنجا با مراجعه به بخش گمشدگان اداره پلیس متوجه می شود که تشکیلات پلیس قادر به کمک به او نیست، چون تحقیقات در مورد پرسنل نظامی فقط بر عهده ارتش است. اما اصرار او و اینکه نظامی ها در حال مخفی کردن چیزی هستند، توجه کارآگاه «امیلی سندرز» را جلب می کند. پس از یافته شدن جسد تکه تکه شده «مایک دیرفیلد» ارتش با اعلام اینکه جسد در محدوده منطقه نظامی یافته شده، پرونده را از دست سندرز خارج می کند. اما پرس و جو از افراد محلی توسط هنک دیرفیلد که موفق شده موبایل پسرش را از کمد وسایل وی در پایگاه کش برود، او را به سوی سرنخ هایی هولناک درباره چگونگی مرگ پسرش راهنمایی می کند...
داستان این فیلم درباره خانوادهای است که دارای دختری یازده ساله به نام الیزا هستند. پدر الیزا به نام سائول در رشته مذهبی تحصیل کرده است. سائول وقتی متوجه میشود که دخترش در مسابقه اسرار حروف در مدرسه برنده شده است سعی میکند نیروی وی را در جهتهای مذهبی هدایت کند ...
جف تالی، پلیس شهر لوس آنجلس و وظیفه اش مذاکره با گروگان گیران بود اما وقتی نتوانست جان بچه ای که گروگان مرد دیوانه ای که قصد خودکشی داشت را از مرگ نجات دهد، کارش را در لوس آنجلس ترک کرد و به شهری کوچک و آرام در بخش ونتورا رفت و ...
ریچارد که یک فرد کلاهبردار است احتیاج به یک همکار دارد تا بتواند یک سری نقره های تقلبی را بفروشد تا اینکه با "رودریگو" ملاقات میکند و او نیز احتیاج به پول دارد تا بتواند به پدرش کمک کند ، وضعیت وقتی پیچیده میشود که "رودریگو" وارد یک رابطه عاشقانه با خواهره ریچارد می شود و ...
در حالي که پدر خانواده، افسر نيروي دريايي، دور از خانه به سر مي برد، «مارگارت هال» (سويينتن) سرپرستي سه فرزندش را به عهده دارد. پس از يک درگيري شبانه ميان «بو» (تاکر)، پسر بزرگ و نوجوان خانواده، با مردي مسن تر از خود به نام «داربي» (لوکاس)، «مارگارت» جسد «داربي» را در ساحل پيدا مي کند و آن را به دريا مي اندازد…
فیلم در مورد یک دانشجوی تازه وارد بنام «متیو» است که در یک آسانسور، در حالی که برق ها قطع شده است، دختر رویاهایش را ملاقات می کند. متیو هیچ گاه چهره ی او را نمی بیند، اما عاشقش می شود. بعد از این ماجرا، تنها چیزی که متیو می داند این است که دختر رویاهایش در یک خوابگاه با ۱۰۰ دختر دیگر زندگی می کند، و او تصمیم می گیرد که هرطور شده او را بیابد…
زوجی به صورت قراردادی نقاشی ماتیس را می دزدند. آنها موفق می شوند از دست پلیس فرار کنند. فروش 4 روز بعد در یک جزیره انجام می شود. اما همه چیز طبق برنامه پیش نمی رود...
در اوایل دههی نود میلادی در شهر بوستون، یک دستیار دادستان ناحیه و یک مامور کهنهکار پلیس با یکدیگر همکاری میکنند تا پروندهای را در دست بگیرند که در نهایت تمام سیستم قضایی شهر بوستون را درگیر کرده و از هم میپاشاند و…
برخورد با جانوران گوتیک ، از جمله فرشتگان و گرگینه های سقوط کرده ، افراد شکسته در تلاش برای ترمیم زندگی خود به سمت اقدامات ناامیدانه رانده می شوند ، در نهایت نشان می دهد که یک خط نازک بین انسان و حیوان وجود دارد.
داستان سریال Debris در خصوص تحقیقات دو کارآگاه بر روی مسائل مرموز و عجیب میباشد. به نظر میرسد که یک فضا پیمای بیگانه و عجیب و غریب، تاثیرات منحصر به فردی بر روی مردم گذاشته است. این دو کارآگاه ملزم هستند که ماجرای پشت پرده را کشف کنند و دلایل به وجود آمدن این آثار را ....
ریشه اصلی داستان این سریال درباره ی نزاع و جنگ بین خدایان قدیم و خدایان جدید است. خدایانی که قدرتشان نشئت گرفته از اعتقادات مردم میباشد. هر خدایی که تعداد معبودهای بیشتری داشته باشد، قدرتش بیشتر خواهد بود. ماجرای سریال در عصر مدرن روایت میشود. زمانی که پرستش خدایان در حاشیه قرار دارد و عشق به تکنولوژی و مادیات جای آنها را گرفته اند. "شادو/سایه" یک محکوم سابق است که به تازگی از زندان آزاد شده. او با مردی مرموز به نام "ونزدی/چهارشنبه" آشنا میشود، کسی که چیزهای زیادی دربارهی زندگی و گذشته "شادو" میداند. در حقیقت "ونزدی" یک خدای قدیمی قدرتمند می باشد که درصدد است برای انجام ماموریت خود ارتشی بسازد و شکوه گذشتهی خود را دوباره زنده کند...