در طول دوره قرنطینه در رم، لوکا، یک معلم فلسفه، خود را تنها میبیند زیرا همسرش سارا، یک پزشک، برای موارد اورژانسی به بیمارستان فراخوانده میشود. توجه او به همسایهاش آماندا معطوف خواهد شد.
این سفر، بینندگان را به اعماق ذهن پیرو و لارا میبرد، جایی که خودهای درونی آنها به چالش کشیده میشوند. در این میان، افکار پنهان و کشمکشهای درونی که جهتدهنده انتخابهای ما هستند، هویدا میگردند.
گویدو، مردی بدبین و ناامید، از روابط جدی بیزار است و به زنان نگاهی تحقیرآمیز دارد. او روزهای خود را به گپ زدن با دوستانش می گذراند تا اینکه با جولیا، باریستایی ساده و گرفتار، آشنا می شود. جولیا با شخصیت بی ریا و معصوم خود، قلب گویدو را تسخیر می کند و به او نشان می دهد که عشق و زندگی، می توانند شکلی دیگر نیز داشته باشند.
دنیل دِ لوکا، یک سرباز سابق نیروی دریایی ایالات متحده و دورگه ایتالیایی است که به عنوان کارچاقکن در یکی از لوکسترین هتلهای جهان، واقع در خط ساحلی دیدنی پوزیتانو، به ایتالیا، سرزمین کودکیاش، بازمیگردد. دنیل علاوه بر رسیدگی به مشکلات مهمانان ثروتمند هتل، در جستجوی آلیس، یکی از دختران صاحب هتل که یک ماه قبل ناپدید شده است، نیز هست. دنیل باید تمام تلاش خود را برای بازگرداندن او به خانه انجام دهد، اما مواجهه با کسانی که دختر را ربودهاند، از هر مشکلی که دنیل تا به حال با آن مواجه شده، چالشبرانگیزتر خواهد بود.