هانا و ساموئل که اهل استکهلم هستند، قصد دارند مراسم عروسیشان را به صورت خصوصی و در حومه شهر گوتلند برگزار کنند، اما دخالتهای خانواده و دوستان، برنامههایشان را به هم میزند.
یوهانا به عنوان روزنامه نگار در یک مجله زنانه کار می کند. اما رئیسش احمق است، حقوقش مسخره و شوهرش او را به خاطر یک زن جوانتر ترک کرده است. او با یک بحران بزرگ زندگی تصمیم گرفت یک داروی جدید را امتحان کند...
هاف، سارق بانک، پس از انفجار قایق دزدیاش در استونی سرگردان میشود. او با وجود تلاش برای زندگی جدید در استونی، به دلیل دلتنگی برای خانوادهاش، راهی بازگشت به سوئد میشود. بازگشت او به دلیل فقدان باور خانواده به زنده بودنش و همچنین چالشهای ناشی از گذشتهی او، دشوار خواهد بود.
یک زن خانه دار از سه شوهر سابق خود و خانواده هایشان دعوت می کند تا کریسمس را با او و همسر جدیدش، جان، جشن بگیرند. او از این فرصت استفاده می کند تا بارداری خود را فاش کند، اما...