اندی و لنا برای اینکه دوباره همدیگر را پیدا کنند، تصمیم می گیرند آخر هفته طولانی را در یک کلبه تعطیلات در کوه های استایرا بگذرانند. هنگامی که اندی صبح روز بعد لنا را بدون هیچ اثری گم شده می بیند ، اوضاع تشدید می شود..
جان پارکر برای از دست دادن برادرش پیت سوگواری میکند، در حالی که جک دیوانه، که خشم او را به جلو میراند، به دنبال انتقام است. بازی با سفر در زمان عواقبی دارد. آیا زمان همه زخمها را التیام خواهد بخشید؟