یک زن جوان در سانحه رانندگی بینایی خود را از دست میدهد و آرزوی تبدیل شدن به پلیس را از دست میدهد. سالها بعد، در حالی که در یک تصادف جزئی است، متوجه دختری میشود که در خطر است. او با کمک حس خود به دنبال دختر میرود و پسری را ملاقات میکند که ظاهراً در این ماجرا دخیل است.
"ایچیکو" در یک شهر بزرگ زندگی می کند، اما تصمیم گرفته تا به زادگاه کوچکش کوموری بازگردد. این روستای کوچک بر روی یک کوه در منطقهی توهوکو قرار دارد. او دختری خودکفا است، انرژی زندگی اش را از طبیعت می گیرد و از غذاهای فصلی موجود در کوهستان تغذیه می کند...
ایچیکو در یک شهر بزرگ زندگی می کرد ، واقع در کوهی در منطقه توهوکو او خودکفا است. ایچیکو از انرژی زندگی در میان طبیعت و خوردن غذاهایی که از مواد فصلی تهیه می کند برخوردار می شود.