خسوس، راننده جوان مسابقه، درگذشته و پسرعمویش ابل جای او را میگیرد. ابل به تدریج هویت خود را از دست میدهد و به طور کامل به خسوس تبدیل میشود. در مسابقهای که به یادبود خسوس برگزار میشود، ابل با روح او رانندگی میکند و نتیجه مسابقه هویت او را تعیین میکند.
ماتیاس هفت ساله از یک مهمانی به خانه می آید و مادرش را می بیند که در انبوهی از شیشه های شکسته دراز کشیده است. پس از کمک به او در بیمارستان، آنها به پناهگاه زنان پناه می برند و باید در فرار از دست پدر بدسرپرست متی زندگی کنند...