آرجون و آنو دوستان صمیمی هستند و با هم ازدواج میکنند، اما زندگی مشترکشان به کابوس تبدیل میشود. آرجون تصادفاً با خدا روبرو میشود که از او میپرسد چه اشتباهی کرده است. خدا به آرجون فرصت میدهد که به گذشته برگردد و همه چیز را دوباره انجام دهد...
سه دوست دوران دانشگاه، با استاد خود، کیشور کومار، روبرو میشوند. استاد به آنها پیشنهاد میدهد که در منزل او اقامت کنند. سالها بعد، این سه دوست دوباره دور هم جمع میشوند تا در دوران بیماری، به استادشان یاری رسانند. در جریان این کمکرسانی، آنها ناخواسته فرصتی برای حلوفصل مسائل عاطفی زندگی خود مییابند.