خانم یوشینو و دخترش تاکاکو، زندگی آرامی دارند تا اینکه با جوانی به نام هیدئو آشنا می شوند. تاکاکو جذب مادرش می شود و مادر نیز به دلیل شباهت هیدئو به معشوقه قدیمی اش، احساس مشابهی پیدا می کند.
جوزو، کارگردانی خودشیفته، به دلیل توقعات بیش از حد میکو، بازیگر نقش اول فیلمش، برای فیلمبرداری صحنههای عاشقانه، بارها مجبور به توقف تولید فیلم جدیدش میشود. او به دنبال جایگزینی میگردد و به ایکویو، بازیگر گمنامی که در یک نقش خاص و بدون نیاز به صحنههای حساس بازی میکند، پیشنهاد بازیگری میدهد. همه چیز تا زمانی که نائومی وارد ماجرا میشود، به خوبی پیش میرود.
سنزو تویاما، مرد سالخوردهای، به ماکوتو کاتگیری، کارمندش دستور میدهد تا همسرش شیزوکو را بدزدد و آموزش ببیند تا غرور او شکسته شود و به خواستههای او تن در دهد.