دِیزی، دخترک جوانی که به عنوان خدمتکار به خانهای ثروتمند رفته بود، وظیفه مراقبت از کودک خردسال خانواده را بر عهده داشت. او نمیدانست که پدر کودک، با چشمانی تیزبین، همواره او را زیر نظر دارد. با ورود وسوسه به زندگیشان، آرامش خانواده به هم ریخت و زندگی همه آنها دستخوش تغییر و تحول بزرگی شد.
یک فرد عارف که امیدوار است از قدرتهای غیبی خود سود ببرد، به یک انجمن مخفی میپیوندد و در حالی که جایگاه خود را در دنیای زیرین پیدا میکند، باید با تاریکی درون خود روبرو شود.