Vincent Irizarry

پس از اینکه یک دانش آموز جوان دبیرستانی توسط یک مرد مسن تر از پایش جدا می شود، به زودی متوجه می شود که ازدواج کرده و خانواده ای برای خودش دارد. در طول مدتی که با هم هستند، او یادداشت ها، شوخی های شیطانی و تهدیدهای جانی دریافت می کند...

  «تام هایوی» (ایست وود)، گروهبان خشن نیروی دریایی است که سابقه ی جنگ در کره و ویتنام را دارد، اما حالا یک وصله ی ناجور به حساب می آید. در آستانه ی بازنشستگی او را موظف می کنند تا جوخه ای از سربازان جوان را تعلیم دهد. سرانجام همین جوخه مأموریت می یابد در عملیات گرانادا شرکت کند.

در یک روز عادی اتفاقی عجیب همه را شگفت زده میکند . طی یک عملیات نیروهای ویژۀ آمریکا در عراق، مردی پیدا میشود که 8 سال پیش مرگش اعلام شده بود. مردی که محاسنش بلند شده و از تمدن برای چندین سال دور بوده . آن مرد کسی نیس جز " اسکات برودی" .او در این 8 سال اسیر نیروهای القاعده بوده و بر اثرِ تصادف به توسط نیروهای ویژه پیدا میشود. موجِ شادی در میان مردم آمریکا میخروشد...سربازِ وطن به آغوش میهن بازگشته ، حتی رئیس جمهور هم این بازگشت را به وی خوش آمد میگوید. اما آیا همه چیز به همین سادگیست؟...