زن جوانی که در زندگی خود هیچ هدفی ندارد، به دلیل مستی تصادف میکند و مجبور به پرستاری از یک زن مسن لهستانی میشود. این تجربه، فرصتی برای اوست تا به بلوغ برسد.
جوانا میانسال تلاش خستگی ناپذیری دارد تا مادر، دختر، مادربزرگ، همسر، معشوقه، خانه دار و معلم دبیرستان را با هم آشتی دهد. اما به نظر می رسد که او در حال از دست دادن صبر خود است...
کریشیک و بازیگرانش در حال حاضر مشغول کار بر روی نمایش جدیدی به نام زوربا یونانی هستند. خیلی خوب است که او را روی صحنه واقعی بگذارید. اما معلوم می شود که کارگردان تئاتر با همکاری به آنها ، شرایط خاصی را تعیین می کند. وقتی ستاره - ویکی - ظاهر می شود ، بازیگران کریشیک مجذوب جذابیت او می شوند...
فیلم، داستان زندگی ژولیا بریستیگر، یک شکنجهگر بیرحم دوران استالین را روایت میکند که در اوایل دهه 1960 در یک مؤسسه برای نابینایان در لهستان پدیدار میشود.
«دیوید شاین» (کیوساک) می خواهد نمایش نامه ای را روی صحنه ببرد، ولی سرمایه ی لازم را ندارد و مجبور است به سردسته ی یک باند تبهکار متوسل شود که می خواهد محبوبه ی سبک مغزش، «آلیونیل» (تیلی) را روی صحنه ببیند. «چیچ» (پالمینتری)، محافظ «آلیو» هم باید در تمام مدت تمرین هم راه «دیوید» باشد و «دیوید» آرام آرام پیشنهادهای سازنده ای درباره ی نمایش نامه از «چیچ» دریافت می کند…
مرد جوانی با مرگ مادرش مواجه است. یک فساد کوچک در کارش باعث میشود که او را فریب دهند و تنها آرزوی او برای بالا رفتن از کوههای هیمالیا را از دست بدهد...