فؤاد به دلیل مشکلات مالی خانوادهاش، مجبور به ازدواج با زنی ثروتمند میشود، در حالی که عاشق زن دیگری است. پس از از دست دادن بهترین دوستش، او به مقابله با شرایط موجود برمیخیزد و با عواقب دردناکی روبهرو میشود.
یک فیلمنامهنویس گیج و سردرگم، در حالی که به دنبال لوکیشنهای مناسب برای فیلم بعدیاش میگردد، پناهگاهی را در ویرانههای یک کلیسای قدیمی بیزانتی در یک روستای دورافتاده پیدا میکند.
صاحب تنها یک هتل کوچک در شهری کوچک از ترکیه، شیفته میهمانی میشود که از دنیا رفته است. این دلبستگی باعث میشود که واقعیت روزمره و عادی زندگی او به تدریج از هم بپاشد.