دو کودک ایتالیایی به نامهای کارمین و سلستینا، پس از جنگ جهانی دوم، برای یافتن زندگی بهتر، مخفیانه به آمریکا مهاجرت میکنند و پس از گذراندن سختیها، در نهایت شهر جدید را خانه خود مییابند.
این بار «دوستان» فقط چهار نفر هستند: نکچی، مئاندری، ماسکتی و ساسارولی. با اینکه آنها پیر شدهاند، هنوز عاشق سپری کردن وقت خود با شوخیهای نمیتوانستنی به همه در هر نوع شرایطی هستند. ماسکتی در یک کلینیک سالمندان بستری است. دوستانش به او ملحق میشوند و شوخیهای بسیاری را در آنجا انجام میدهند. آنها تصمیم میگیرند یک شوخی نهایی و باورنکردنی را به بقیه بیماران کلینیک بزنند...
"نِکی"، "پِروتزی"، "مِلاندری" و "ماشِتی" در فلورانس زنگی میکنند. آنها از سال های جوانی با یکدیگر دوست بوده اند و از هر فرصتی برای ساختن جوک های ناجور پشت سر مردم استفاده میکردند...
چاریتی یک مهماندار در Fandango Ballroom و یک زن خوش بین است. پس از داشتن سهمی از بدبختی با مردان زندگی اش، اسکار را ملاقات می کند، که احساس می کند می تواند زندگی خود را با او بگذراند...
«زامپانو» ( کویین ) که با نمایش سیار زورمندی هایش روزگار میگذراند، «جلسومینا» ( ماسینا ) ى معصوم و ابله نما را از مادرش میخرد تا در نمایشهایش دستیار او باشد…
دو راهزن مردی را به قتل رسانده و قاطرهای او را سرقت می کنند.بارون نمی خواهد برای پس گرفتن قاطرهایش از زئیس مافیای شهر کمک بگیرد.در این حین قاضی جدیدی از راه می رسد و...