“هنری گراهام” یک مشکل بزرگ دارد، او تمام ارثیه خود را از دست رفته دیده و نمی تواند کاری بکند. سرپرست دوران کودکی اش “عمو هنری” چیزی به او نداده و او که نمی خواهد تنها راه باقیمانده یعنی خودکشی را امتحان کند، با کمک خدمتکار خود نقشه ای طراحی می کند و...
اسپارتا، ميسي سيپي. در شبي گرم، »سام وود« (اوتس)، پليس گشتي، جنازه ي کارخانه داري اهل شمال را مي يابد و سپس در ايستگاه قطار به مرد سياه پوستي مظنون مي شود و او را دستگير مي کند. خيلي زود معلوم مي شود که مرد، »ورجيل تيبز« (پواتيه) خود پليس جنايي و از اهالي فيلادلفيا است. اما »بيل گيلسپي« (استايگر) رئيس پليس جديد شهر مايل نيست که »تيبز« در اين ماجرا دخالت بکند.
شهر کوچکى در ایالت کانزاس، اواخر دهه ى 1920. دو جوان به نامهاى » ویلما دین لومیس « ( وود ) و » باد استامپر « ( بیتى ) دلباخته ى یکدیگر مىشوند و چون نمىخواهند رابطهاى نزدیک داشته باشند، اوقاتشان به سرگردانى و کسالت مىگذرد. سرانجام این دو که عشقشان را بىفرجام مىبینند، از هم جدا مىشوند.