پیرمردی بدخلق و بیمیل، راهی اسپانیا میشود تا آخرین بار دوست قدیمیاش را که در آستانه مرگ است ملاقات کند. همسر او که به آلزایمر مبتلاست نیز او را همراهی میکند. در طول سفر، این پیرمرد سخت دل، آرامآرام نرمتر میشود و عشق را دوباره در زندگیاش پیدا میکند.
سیلویا و ادی زندگی خوبی در آمستردام دارند و دارای دو فرزند هستند آنها از خانواده ای هستند که در کار تجارت مواد مخدر هستند که سرپرستی آن بر عهده ادی هست...