«زد» به تازگی وارد پاریس شده و کاری برای انجام دادن ندارد. او که اخیراً به یک دختری به نام زوئی آشنا شده، و در یک شب به همراه دوستان خطرناک خود تصمیم میگیرند در روز بعد به یک بانک دستبرد بزنند و بیخبر از آنکه زوئی در آن بانک کار میکند...
وقتی خبر می رسد که گروهی از سرخ پوستان آپاچی به رهبری «اولزانا(مارتینس) با ترک منطقه شان قصد حمله به روستاها و شهرهای کوچک را دارند، ستوان جوان و آرمان گرا، «گارنت» (دیویسن) مأمور می شود تا هم راه دو راهنما به نام های «مکینتاش» (لنکستر) و «کی – نی – تای» (لوک) و سربازانش به تعقیب آنان بپردازد…
داستان در مورد یک پدر خانواده پنج نفره است که از وقتی همسرش رفته است سر کار ، باید مسئولیت های خانه و مراقبت از سه تا دخترهای ۱۴ ، ۱۷ و ۲۲ ساله اش را بعهده بگیرد . در این حین ماجراهای جالبی برایشان پیش می آید...