زوهال یک زن از طبقه متوسط با شغل خوب و خانه خوب در استانبول و رابطه طولانی مدت است. زندگی عادی او که با مشکلات روزمره، عجله های کاری و تماس های تلفنی با دوستش در سفر سپری می شود، با شنیدن صدای میو یک گربه یک شب تغییر می کند...
اعتماد به نفس بلما وقتی آسیب می بیند که دکتری که برای مشکل جوش پوستش به او مراجعه کرده بود به او می گوید باید بوتاکس بزند. او تبدیل به زنی می شود که با پوست خود احساس ناراحتی می کند و بوتاکس می گیرد اما همه چیز آنطور که او انتظار داشت پیش نمی رود...
زهرای 18 ساله در روستا کنار خانواده اش زندگی می کند. واردیا و دوستش اولگون هم در یک ایستگاه پمپ بنزین کار می کنند. این دو دوست به غیر از قضیه عشق اولگون به زهرا بیشتر با تماشای تلویزیون وقتشان را می گذرانند و با دیدن دنیای درون تلویزیون دوست دارند که آنها هم در آن فضا قرار بگیرند. اما با آمدن یک مرد 38 ساله به پمپ بنزین و عاشق شدن زهرا به آن مرد همه چیز به هم میریزد و …
ایلیا و ملیکه با دختر 18 ساله خود Ceren و پسر 6 ساله خود Kaan خانواده شادی هستند. از سوی دیگر، زینب و طغرل خانوادهای ناراضی هستند که حتی زمانی که پسر 12 سالهشان افه در اطراف است، به مشاجره ادامه میدهند. یک روز افه بر اثر یک حمله عاطفی کان را می کشد و مسیرهای این دو خانواده به طرز تلخی از هم می گذرد. در حالی که ملیک و ایلیا به هم ریخته اند. طغرل همسرش را مقصر این حادثه می داند. دمت معلم و صدات افسر پلیس دو نفری هستند که می خواهند بفهمند چرا افه کان را کشته است. در نتیجه این تروما، همه اعضای خانواده دچار دگرگونی خواهند شد و ما شاهد تأثیر دگرگون کننده این آسیب خواهیم بود.