اعتماد به نفس بلما وقتی آسیب می بیند که دکتری که برای مشکل جوش پوستش به او مراجعه کرده بود به او می گوید باید بوتاکس بزند. او تبدیل به زنی می شود که با پوست خود احساس ناراحتی می کند و بوتاکس می گیرد اما همه چیز آنطور که او انتظار داشت پیش نمی رود...
مصطفی مردی در اوایل سی سالگی است که با همسرش کنان و دخترش جِمره تلاش می کند در محله فقیر نشین استانبول زنده بماند. همسرش کنان در چنگال یک بیماری بی امان است. او برای بهبودی نیاز فوری به جراحی دارد. مصطفی نمی داند چگونه پول را پیدا کند. کارخانه ای که او در آن کار می کند مدت هاست که به دلیل تعطیلی تعطیل شده است. اما مصطفی باید به نوعی پول جراحی را پیدا کند. مصطفی تا آن روز هیچ گاه در مقابل کسی خم نشده بود و برای آبرو و آبروی خود زندگی می کرد. اما حالا چاره ای جز درخواست کمک ندارد. او به دنبال یافتن آقای یاکوپ، کارخانه دار می شود و حقوقی را که ماه هاست پرداخت نشده است، طلب می کند. پول را می گیرد و همسرش را عمل می کند. اما اتفاقی که در آن روز می افتد زندگی مصطفی و دخترش سمره را تغییر می دهد.
در استانبول دهه 1950 مادری با گذشته ای مخاطره انگیز در یک کلوپ شبانه کار می کند تا بلکه بتواند با دختر سرکشی که نمی توانست از پس مخارج او بر بیاید، ارتباط برقرار کرده و به او کمک کند.
وقتی برادر دفنه بدهکار می شود و اسیر می شود، دفنه مجبور می شود در ازای پول پیشنهادی را بپذیرد. او باید کاری کند که اومر، یک طراح کفش ثروتمند که صاحب یک شرکت است، عاشق او شود و با او ازدواج کند.
دنیز یک معلم ادبیات با استعداد و باهوشیه، محمد هم یک جراح مشهوره و پسرش هم دانش آموز دنیزه. هر دوی این اشخاص خیلی وقته با کسی وارد رابطه نشدند. جاذبه ای که بینشون به وجود اومده اونا رو اول به سمت یک شام دو نفره و بعد به سمت یک سریالی سوق میده که قراره زندگیشون رو زیر و رو کنه. به ذهنشون هم نمیرسه یک شام دو نفره منجر به ویرانی در زندگی شخصی و خانوادگیشون بشه.